کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفصه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حفصة
لغتنامه دهخدا
حفصة. [ ح َ ص َ ] (اِخ ) بنت حمدون من وادی الحجاره از زنان اندلس باشد. ابن آبار او را در مغرب نام برده . گویند او از مردم قرن چهارم هجری است و از شعر اوست :رأی ابن جمیل أن یری الدهر مجملافکل الوری قدعمهم سیب نعمته له خلق کالخمر بعدامتزاجهاو حسن فما...
-
حفصة
لغتنامه دهخدا
حفصة. [ ح َ ص َ ] (اِخ ) بنت سیرین . عاصم احول گفت : ما بر حفصه دختر سیرین درمی آمدیم . وی جلباب پوشیده و بدان روی خویش بسته بود. وی را میگفتم : خدایت بیامرزد. قال اﷲ: «والقواعد من النساء اللاتی لایرجون نکاحاً فلیس علیهن جناح أن یضعن ثیابهن غیر متبر...
-
حفصة
لغتنامه دهخدا
حفصة. [ ح َ ص َ ] (اِخ ) بنت الحاج الرکونیه یکی از مشهورترین شاعرهای اندلس است که بلقب شاعرةالاندلس شهرت یافت . وی در زمان عبدالمؤمن بن علی از موحدین در غرناطه میزیست و با وزیر ابوجعفر و دیگر ادبای عصر مشاعره ها کرد. او منسوب بیکی از خانواده های معر...
-
حفصة
لغتنامه دهخدا
حفصة. [ ح َ ص َ ] (اِخ ) نام ام المؤمنین دختر عمربن الخطاب (رض )، زوجه ٔرسول اکرم (ص ) است . او در اول زن مردی از قبیله ٔ سهم موسوم به خنیس بن حذافه بود. وی خواهر عبداﷲبن عمر و مادر آن دو زینب بنت مطعون است و رسول (ص ) پس از ازدواج عایشه او را بزنی ...
-
حفصة
لغتنامه دهخدا
حفصة. [ ح َ ص َ ] (ع اِ) کفتار. ضبع. (اقرب الموارد). || اسد. شیر. (مهذب الاسماء).
-
حفصه سلطان
لغتنامه دهخدا
حفصه سلطان . [ ح َ ص َ س ُ ] (اِخ ) یکی از زوجات سلطان سلیم خان اول و والده ٔ سلطان سلیمان قانونی و در حسن و جمال بی نظیر بوده در مقبره ٔ مخصوص سلطان سلیم مدفونست .
-
ام حفصة
لغتنامه دهخدا
ام حفصة. [ اُم ْ م ِ ح َ ص َ ] (ع اِ مرکب ) ماکیان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرغ خانگی . || کرکس . (از اقرب الموارد). || بط. (مهذب الاسماء).
-
ابن ابی حفصه
لغتنامه دهخدا
ابن ابی حفصه . [ اِ ن ُ اَ ح َ ص َ ] (اِخ ) ابوالهندام مروان بن سلیمان بن یحیی بن ابی حفصه ٔ شاعر (105-182 یا 181 هَ .ق .). اصلاً ایرانی و جد او ابوحفصه از مردم اصطخر فارس بوده . در زمان عثمان به کودکی او را به مدینه بردند و بعضی گویند طبیبی یهودی بو...
-
جستوجو در متن
-
ابوالهیذام
لغتنامه دهخدا
ابوالهیذام . [ اَ بُل ْ هََ ] (اِخ ) ابن ابی حفصه و گفته اند کنیت او ابوالسمط است . رجوع به مروان ابی حفصه شود.
-
ابوالسمط
لغتنامه دهخدا
ابوالسمط. [ اَ بُس ْ س ِ ] (اِخ ) مروان بن ابی حفصه سلیمان بن یحیی بن ابی حفصه ، شاعر. بعضی کنیت او را ابوالهندام گفته اند. رجوع به مروان بن ابی حفصه شود.
-
ابوروح
لغتنامه دهخدا
ابوروح . [ اَ ] (اِخ ) عمارةبن ابی حفصه . محدث است .
-
ابوروح
لغتنامه دهخدا
ابوروح . [ اَ ] (اِخ ) حرمی بن عمارةبن ابی حفصه . محدث است .
-
ابویونس
لغتنامه دهخدا
ابویونس . [ اَ بو ن ُ ] (اِخ ) سالم بن ابی حفصه . محدث است .
-
ابوالهیذام
لغتنامه دهخدا
ابوالهیذام . [ اَ بُل ْ هََ ] (اِخ ) ابوالسمط. رجوع به مروان بن ابی حفصه شود.