کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفره ء کوچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حفرة
لغتنامه دهخدا
حفرة. [ ح ِ رَ ] (ع اِ) یکی از گیاهان بهاری است . ج ، حِفری ̍. (منتهی الارب ). || چوبی که بر سرش مانند انگشتان باشد و بدان گندم از کاه پاک کنند. (آنندراج ).
-
حفرة
لغتنامه دهخدا
حفرة. [ ح ُ رَ ] (اِخ ) (یوم ...) و آن جنگی است . رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
-
حفرة
لغتنامه دهخدا
حفرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) گو. گودال . چاله . چال . کنده . (منتهی الارب ). خندق . کریشک . گودی . مغاک . سوراخ . (غیاث ). حفیرة. کاویده : صدهزاران چون مرا تو ره زدی حفره کردی در خزینه آمدی . مولوی .|| قبر. گور. || حفره ٔ سن ؛ کاواکی دندان . || جای دندان ...
-
حفره زدن
لغتنامه دهخدا
حفره زدن . [ ح ُ رَ / رِ زَ دَ] (مص مرکب ) گودال کندن . راه بازنمودن : موش تا انبار ما حفره زده است وز فنش انبار ما ویران شده است .مولوی .
-
حفره کردن
لغتنامه دهخدا
حفره کردن . [ ح ُ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حفره زدن : مکر آن باشد که زندان حفره کردآنکه حفره بست آن مکری است سرد. مولوی .این جهان زندان و ما زندانیان حفره کن زندان و خود را وارهان .مولوی .
-
حفرة ایوب
لغتنامه دهخدا
حفرة ایوب . [ ح ُ رَ ت ُ اَی ْ یو ] (اِخ ) موضعی است به قیروان و از آنجاست یحیی بن سلیمان حفری مقری . او از فضیل بن عیاض و ابی معمر عبادبن عبدالصمد و از او پسر وی روایت کند. (معجم البلدان ).