کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حفاف
لغتنامه دهخدا
حفاف . [ ] (اِخ ) خفاف یاحماق . نام شاعری است . رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 311 شود.
-
حفاف
لغتنامه دهخدا
حفاف . [ ح َف ْ فا ] (ع اِ) گوشت نرم که زیر ملاذه است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گوشت کام .
-
حفاف
لغتنامه دهخدا
حفاف . [ ح ِ ] (ع اِ) پی . (منتهی الارب ). ایز. اثر. (اقرب الموارد). نشان . (منتهی الارب ). حف . حفف . || موی گرداگرد سر. طره ٔ موی گرداگرد سراصلع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، احفة. (اقرب الموارد). || جانب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حفاف...
-
حفاف
لغتنامه دهخدا
حفاف . [ ح ِ ] (ع مص ) برهنه و ساده و رت کردن زن روی را به برکندن موی برای زینت . (منتهی الارب ). بند و زیر ابرو کردن . کندن زن موی را از روی . (زوزنی ).موی برکندن از روی . (تاج المصادر بیهقی ). ازاله کردن موی از صورت بوسیله ٔ تیغ. (اقرب الموارد). ||...
-
واژههای مشابه
-
حفاف الطیر
لغتنامه دهخدا
حفاف الطیر. [ ح ِ فُطْ طَ ] (اِخ ) قریه ای است اسد و حنظله را. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
هفاف
لغتنامه دهخدا
هفاف . [ هََ ف ْ فا ] (ع ص ) خران چست و سبک . (منتهی الارب ). طیاش . (اقرب الموارد). || سایه ٔ سرد و سایه ٔ آرمیده و سایه ٔتنک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بال سبک در پریدن . (منتهی الارب ). بالهای سبک پرواز. (ازاقرب الموارد). || پیراهن تنک شف...
-
جستوجو در متن
-
احفة
لغتنامه دهخدا
احفة. [ اَ ح ِف ْ ف َ ](ع اِ) ج ِ حِفاف . طرّه های موی گرداگرد سر اَصْلَع. || قومی که چیزی را گرد فروگرفته باشند.
-
حفف
لغتنامه دهخدا
حفف . [ ح َ ف َ ] (ع اِ) جانب . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || نشان . پی . اثر. حف . حفاف . ایز. || سختی عیش . کمی مال . || ناحیت . || قصیر مقتدر از مردان . کوتاه باقدرت . (منتهی الارب ).
-
جفاف الطیر
لغتنامه دهخدا
جفاف الطیر. [ ج ُ فُطْ طَ ] (اِخ ) نام جائی است در سرزمین بنی اسد که الثعلبیه در نزدیکی کوفه جزء آن است ... سکری گوید سرزمینی است مر اسد و حنظله را که فراخ گسترده است و در اماکن بسیار آن پرندگان هستند و از این رو به طیر منسوب شده است و برخی گفته اند ...
-
اعقة
لغتنامه دهخدا
اعقة. [ اَ ع ِق ْ ق َ ] (اِخ ) اصمعی گوید: نام وادیهایی است در بلاد عرب و آن چهار موضع است بنام عقیق :دعا قومه لما استحل حرامه و من دونهم ارض الاعقة و الرمل . ابوخراش هذلی (از معجم البلدان ).و بعضی این کلمه را «احفة» با حاء نقل کرده و گفته اند ریگزار...
-
موی برکندن
لغتنامه دهخدا
موی برکندن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مو برکندن . موی کندن . کندن موی سر یا ریش به سبب مصیبت یا سانحه ٔ جانگدازی دیگر و این بیشتر زنان راست . (از یادداشت مؤلف ). معط. (دهار). مرط. (منتهی الارب ). حف . (دهار): حف ؛ موی برکندن از روی . (تاج المصادر ب...
-
حف
لغتنامه دهخدا
حف . [ ح َف ْف ] (ع مص ) پوشید چیزی را با چیزی : قوله تعالی : حففناهما بنخل (قرآن 32/18)؛ درختان خرما گرداگرد آن درآوردیم . || حفتهم الحاجة؛ مستهم الحاجة. (اقرب الموارد)؛ مفلس و حاجتمند شدند. قوم محففون اَی محاویج . || حَف ِّ ثوب ؛ بافتن جولاهه جامه ...