کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفاظت 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گاوبانی
لغتنامه دهخدا
گاوبانی . (حامص مرکب ) حفاظت گاو کردن . یاری کردن گاو. صاحب و مالک گاو بودن . نگاهداری گاو کردن .
-
بدرقگی
لغتنامه دهخدا
بدرقگی . [ ب َ رَ ق َ / ق ِ ] (حامص ) نگهبانی . حفاظت . خفارة؛ بدرقگی . (منتهی الارب ).
-
خوکبانی
لغتنامه دهخدا
خوکبانی . (حامص مرکب ) خوک چرانی . || حفاظت خوک . نگاهداری خوک . مواظبت خوک . خوکوانی .
-
دشتبانی
لغتنامه دهخدا
دشتبانی . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل دشتبان . حفاظت دشت : بیابانیان پهلوانی کنندملکزادگان دشتبانی کنند.نظامی .
-
شکاربان
لغتنامه دهخدا
شکاربان . [ ش ِ ] (ص مرکب )حافظ شکار. نگهدار شکار. که نگاهبانی و حفاظت شکارگاه کند: قَسْوَر؛ شکاربان تیرانداز. (منتهی الارب ).
-
باسیدن
لغتنامه دهخدا
باسیدن . [ دَ ] (مص ) پاسیدن . حراست . حفاظت کردن . (آنندراج ). محافظت کردن . حراست کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به پاسیدن شود.
-
کلاءة
لغتنامه دهخدا
کلاءة. [ ک ِ ءَ ] (ع مص ) نگاهبانی کردن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). حراست . حفاظت . (غیاث ) نگاه داشتن . (دهار). در ترجمان القرآن بدین معنی به فتح کاف آمده است . و رجوع به همین کتاب و کلأت شود. || (اِمص ) حفاظت و پناه : اذهب فی کل...
-
نطر
لغتنامه دهخدا
نطر. [ ن َ ] (ع مص ) باغبانی نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نخلستان و موستان و کشتزار را حفاظت کردن . (از اقرب الموارد). بیدار ماندن و پاسداری کردن موستان و زراعت را. (از المنجد). نطارة. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء)...
-
جندار
لغتنامه دهخدا
جندار. [ ج ِ ] (معرب ، اِ) معرب جاندار. سربازی که مأمور حفاظت فرمانده قشون ، حاکم و جز آنان است . نگهبان . ج ، جنادره . (فرهنگ فارسی معین ).
-
تداری
لغتنامه دهخدا
تداری . [ ت َ ] (ع مص ) دفع کردن در خصومت . (منتهی الارب ). تدافع در خصومت و اختلاف قوم . (اقرب الموارد). || حفاظت نمودن از خود. (ناظم الاطباء).
-
حق الحفاظة
لغتنامه دهخدا
حق الحفاظة. [ ح َق ْ قُل ْ ح ِ ظَ ] (ع اِ مرکب ) جُعل نگهبان و حافظ چیزی . || سود. ربح . فرع . نزول . تنزیل . رجوع به حفاظت شود.
-
رباطبانی
لغتنامه دهخدا
رباطبانی . [ رُ ] (حامص مرکب ) عمل رباطبان . حفاظت ونگاهبانی رباط : گفتند [ رابعه را ] شیرین زبانی ، رباطبانی را شایی ... (تذکرة الاولیاء عطار).
-
متبالط
لغتنامه دهخدا
متبالط. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) به شمشیرزننده یکی مرد دیگری را. (آنندراج ). جنگ جوی برای حمایت و حفاظت . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبالط شود.
-
دانه داری
لغتنامه دهخدا
دانه داری . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل دانه دار. || حالت و چگونگی دانه دار. || داشتن دانه . || حفاظت و نگهبانی دانه .
-
گداخانه
لغتنامه دهخدا
گداخانه . [ گ َ / گ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محلی که برای پذیرائی گدایان تهیه شود. خانه ٔ گدایان . جائی که برای حفاظت گدایان آماده شده باشد. دارالمساکین .