کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
هاد
لغتنامه دهخدا
هاد. (ع اِ) (از «هَ ی د») جنبش و حرکت . هَیْد. یقال : ما له هَیْدٌ و لا هادٌ؛ یعنی نمی جنبد و حرکت نمی کند و منع از چیزی نمی کند و منزجر از چیزی نمی شود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || زجری است مر شتر را. هَیْد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آ...
-
هاد
لغتنامه دهخدا
هاد. [ هادد ] (ع ص ) نعت فاعلی از هَدّ. رجوع به هَدّ (در معانی مصدری ) شود. || (اِ) آواز دریا که در آن بانگ و غرشی شنیده شود وگاهی از آن زلزله پیدا گردد. (منتهی الارب ). آواز و بانگی که از جانب دریا مردم ساحل می شنوند و از آن درزمین جنبشی پدید می آید...
-
حاد
لغتنامه دهخدا
حاد. (اِ) کلاغ و زاغ . (فرهنگ شعوری ).
-
حاد
لغتنامه دهخدا
حاد. (اِخ ) نام یکی از فرزندان یعقوب که از مادر با یوسف جداست . رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 194 و فرهنگ شعوری شود.
-
حاد
لغتنامه دهخدا
حاد. [ حادد ] (ع ص ) ذلق . بُرنده . تیز. سرتیز. نوک تیز ، چون کارد و نشگرده و امثال آن . || تند و آن مرکب از تلخی و حراقه است و فعل او مثل افعال اجزاء اوست . || شدید مانند حمّی یعنی تب . || سخت گرم و حارّ (در طب )، چون بعض داروها. || زبان گز. تیز. ||...
-
حاد
لغتنامه دهخدا
حاد. [دِن ْ] (ع ص ) نعت فاعلی از حِداء و حُداءو حدوء. راننده ٔ شتر بسرود و آواز. (منتهی الارب ).