کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حطیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حطیم
لغتنامه دهخدا
حطیم . [ ] (اِخ ) حظیم . صحابیست . و از او یک حدیث منقول است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حطیم
لغتنامه دهخدا
حطیم . [ ح َ ] (ع ، ص اِ)شکسته . || اسب شکسته ٔ زبون حال از پیری . || گیاه باقی مانده ٔ سال پیش . (منتهی الارب ). || دیواری است بیرون خانه ٔ کعبه از سوی مغرب . (مهذب الاسماء). کناره ٔ کعبه یا دیوار کعبه یا آنچه میان رکن و زمزم و مقام است و بعضی حجر ر...
-
حطیم
لغتنامه دهخدا
حطیم . [ ح ُ طَ ] (اِخ ) تابعی است .
-
واژههای مشابه
-
رکن حطیم
لغتنامه دهخدا
رکن حطیم . [ رُ ن ِ ح َ ](اِخ ) یکی از ارکان کعبه است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). یکی از ارکان کعبه . (ناظم الاطباء) : تیغ بردوش نه و از دی و از دوش مپرس گر بخواهی که رسد نام تو تا رکن حطیم . اسکافی (از بیهقی ص 390).باد میدان توزمحتشمان چون به هنگام...
-
واژههای همآوا
-
هتیم
لغتنامه دهخدا
هتیم . [ هَُ ت َ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة).- بنوهتیم ؛ قبیله ای است از عرب که منازلشان اطراف مصر باشد. (از تاج العروس ). قبیله ای از اعراب بادیه نشین است که در حجاز و نجد و مصر پراکنده میباشند. و گروهی از ایشان در بهار ...
-
جستوجو در متن
-
قورا
لغتنامه دهخدا
قورا. [ ] (اِخ ) از نواحی مدینه است . قیس بن حطیم درباره ٔ آن اشعاری دارد. (از معجم البلدان ).
-
ذوالخرصین
لغتنامه دهخدا
ذوالخرصین . [ ذُل ْ خ ِ ص َ ] (اِخ ) نام شمشیر قیس بن حطیم شاعر انصاری است .
-
قوری
لغتنامه دهخدا
قوری . [ ق َ را ] (اِخ ) موضعی است به مدینه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قیس بن حطیم درباره ٔ آن اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
-
حجر اسماعیل
لغتنامه دهخدا
حجر اسماعیل . [ ح ِ رِ اِ ] (اِخ ) گرداگرد کعبه اندرون حطیم از سوی شمال . مصطبه ای را گویند که دیواری بر آن محیط است و پس از دوره ٔ قریش زیاداتی بر آن کرده و شکل چارگوش رابه شکل مدور نزدیک کرده اند و آن دو در دارد به دو رکن عراقی و شامی . و گویند قبر...
-
شوع
لغتنامه دهخدا
شوع . (ع اِ) درخت بان یا بار آن یا گیاهی است که در کوه و در زمین نرم روید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ابوعبید از اصمعی روایت کرده است که عرب درخت بان را شوع گویند و قیس بن حطیم در ذکر او مصراعی گفته . (از ترجمه ٔ صیدنه ). شجرالبان . حب البان ....
-
شکسته حال
لغتنامه دهخدا
شکسته حال . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بینوا. تهیدست . پریشان . تنگدست . (ناظم الاطباء). محتاج . مفلوک . بیچاره . (آنندراج ). حطیم . (منتهی الارب ) : پیمان شکن هرآینه گردد شکسته حال ان العهود عند ملیک النهی ذِمَم .حافظ.
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت ابی سفیان بن الحارث بن قیس بن زیدبن امیة الانصاریة الاسهلیة. ذکرها ابن حبیب فی المبایعات قریباً. (الاصابة ج 8 ص 182). و رجوع به لیلی بنت حطیم شود.