کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حطی
لغتنامه دهخدا
حطی ٔ. [ ح َ ءْ ] (ع ص ) مرد فرومایه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ).
-
حطی
لغتنامه دهخدا
حطی . [ ؟طی ی ] (اِخ ) لقب پادشاه حبشه که در قدیم به نجاشی ملقب بود. (ذیل اقرب الموارد از مقریزی ).
-
حطی
لغتنامه دهخدا
حطی . [ ح ُطْ طی ] (اِخ ) نام سومین صورت از صور هشتگانه ٔ حروف جمل .- حاء حطی ؛ حاء جیمی یعنی ح مقابل هاء هوز یعنی هاء دوچشم .
-
واژههای همآوا
-
هطی
لغتنامه دهخدا
هطی . [ هَُ طا ] (ع مص ) بر زمین افکندن . || سخت زدن . (از اقرب الموارد). رجوع به هطا شود.
-
هتی
لغتنامه دهخدا
هتی ٔ. [ هََ ] (ع اِ) وقت . هنگام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).بیشتر در مورد شب و گاهی نیز در روز به کار رود. (معجم متن اللغة). برخه ای از زمان . هَت ء. هِت ء. هَتی ّ.هِتاء. هیتاء. هیتَاءْ. هَتاءة. هُتاءة. هِتَاءْ.
-
هتی
لغتنامه دهخدا
هتی . [ هََ تی ی ] (ع اِ) وقت . هنگام . (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (منتهی الارب ). هزیع.بیشتر در شب و گاهی در مورد روز هم استعمال شود. (معجم متن اللغة). قسمتی از زمان . هَت ء. هِت ْءْ. هَتی ٔ.هِتاء. هیتْاءْ. هیتاء. هَتاءة. هُتاءَ. هِتَاءْ.
-
هتی
لغتنامه دهخدا
هتی . [ هََت ْی ْ ] (ع اِ) وقتی از شب . (منتهی الارب ). وقت و هنگام ، بخصوص هنگام از شب . (ناظم الاطباء): مضی هتی من اللیل ؛ یعنی هزیع، ثلث یا ربع آن . (معجم متن اللغة). ج ، اهتاء. (معجم متن اللغة). هت ء [ هَِ / هََ ت ْ ءْ ] .
-
هتی
لغتنامه دهخدا
هتی . [ هَُ ت َی ی ] (اِخ ) (الَ ...) شهر یا آبی است . (مهذب الاسماء).
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی ٔ. [ ح َ ] (ع اِ) پِسْت مُقل . (منتهی الارب ). || ثمر مقل .
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی . [ ح َت ْ تا ] (اِخ ) نام کوهی از عمان یا جبلة. (معجم البلدان از خط ابن مختار از خط وزیر مغربی ).
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی . [ ح َت ْ تا ] (ع حرف ) عتی . تا. (ترجمان القرآن ). الی . از حروف جرّ است . ابن هشام گوید: حتی به یکی از سه معنی آید: انتهاء غایت و این بیشتر از دیگر معانی استعمال شود، تعلیل ، استثناء به معنی الا واین از دیگران کمتر بکار رود و کمتر کسی آن را یا...
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی . [ ح َت ْ تی ] (ع اِ) مُقل . || پست مقل . || مقل بلایه و خشک . || متاع زنبیل . || بوریای بافته از برگ خرما که از آن زنبیل سازند. || ثفل خرما و پوست آن . || سرگین یا پشک جمعشده در جائی . || پرهای مگس و جز آن در انگبین . (منتهی الارب ).
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی . [ ح َت ْی ْ] (ع مص ) دوختن . جامه دوختن . (زوزنی ). || استوار گردانیدن . تافتن . احتاء. (از منتهی الارب ).
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی . [ ح ِت ْ تی ] (اِخ ) نام مملکت یکی از اقوام قدیمه که پیش از تمدن فینیقیان در اسیةالصغری مملکت و شوکتی عظیم داشته اند . رجوع به حتیان شود.