کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حطب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حطب
لغتنامه دهخدا
حطب . [ ح َ ] (ع مص ) هیمه گردکردن . (منتهی الارب ). هیزم جمع کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ). هیمه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). هیزم کشی کردن . (دهار). احتطاب . حَطَب َ فلاناً؛ هیمه برای او آورد یا هیمه برای او فراهم آورد. (منتهی الارب ). هیمه آوردن ...
-
حطب
لغتنامه دهخدا
حطب . [ ح َ طَ ] (ع اِ) هیزم . (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ) (غیاث ) (دهار) (مهذب الاسماء). هیمه . (منتهی الارب ). چوب . (غیاث ) (منتخب ) : آتش در او زدید و مر او را بسوختیدتو بیوفا ستورو امامانت چون حطب . ناصرخسرو.نیم زیرش حیله و بالا غضب چون ضعیف آ...
-
حطب
لغتنامه دهخدا
حطب . [ ح َ طِ ] (ع ص ) مرد خشک لاغر. (منتهی الارب ). سخت لاغر. (مهذب الاسماء). نزار.
-
واژههای مشابه
-
پل حطب
لغتنامه دهخدا
پل حطب . [ پ ُ ل ِ ح َ طَ ] (اِخ ) نام پلی در نواحی خراسان . (حبیب السیر چ طهران جزء 3 از ج 3 ص 182).
-
رماد حطب الکرم
لغتنامه دهخدا
رماد حطب الکرم . [ رَ دِ ح َ طَ بُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) رماد خشب الکرم . خاکستر چوب رز. داروئی است . بهترین آن بود که از درخت پیر بود و طبیعت آن سرد و خشک بود و گویند گرم بود، ریش روده را نافع بود مقدار نیم درم ، گویند مضر بود به شش . و مصلح آن کتیر...
-
جستوجو در متن
-
احطاب
لغتنامه دهخدا
احطاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَطَب . هیمه ها. هیزم ها.
-
رماد خشب الکرم
لغتنامه دهخدا
رماد خشب الکرم . [ رَ دِ خ َ ش َ بُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به «رماد حطب الکرم » شود.
-
وقاد
لغتنامه دهخدا
وقاد. [ وِ ] (ع اِ) هیزم . (منتهی الارب ). حطب . (ناظم الاطباء). آنچه به وسیله ٔ آن آتش بگیرد از هیزم و غیره . (اقرب الموارد). آتش گیره .
-
جیبا
لغتنامه دهخدا
جیبا. (اِ) بر وزن زیبا، هیمه و هیزم را گویند و بعربی حطب خوانند و به این معنی با بای فارسی [ جیپا ] هم آمده است که بر وزن کیپا باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
-
حاطب
لغتنامه دهخدا
حاطب . [ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حطب . جمعکننده ٔ هیزم . هیمه چین . هیمه گردکن . هیمه گردکننده . آنکه هیمه جمع کند. || هیزم شکن .
-
مدرن
لغتنامه دهخدا
مدرن . [ م ُ رِ ] (ع ص ) حطب مدرن ؛ هیمه ٔ خشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یابس . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || جامه ٔ چرکین . || چرکین گرداننده . || شترانی که علف ریزه ٔ خشک را چرند . (آنندراج ).
-
احطاب
لغتنامه دهخدا
احطاب . [ اِ ] (ع مص ) هیزم ناک شدن زمین . || اِحطاب ِ کَرْم ؛ هنگام بریدن حَطَب ِ رز رسیدن . (منتهی الارب ). به هیمه آمدن رز. (تاج المصادر). هنگام هرَس ِ مو رسیدن .
-
حطاب
لغتنامه دهخدا
حطاب . [ ح َطْ طا ] (ع ص ) هیزم فروش . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). هیمه گردکن . هیمه فروش .منسوب به حطب . (الانساب ). || بعیرحطاب ؛ شتر که خرده چوب و هیزم ریزه ها خورد. (از منتهی الارب ).