کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حضیض 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حضاض
لغتنامه دهخدا
حضاض . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حضیض . (مهذب الاسماء).
-
احضة
لغتنامه دهخدا
احضة. [ اَ ح ِض ْ ض َ ] (ع اِ) ج ِ حَضیض .
-
افرنجیون
لغتنامه دهخدا
افرنجیون . [ اَ رَ ] (اِ) حضیض کواکب . (ناظم الاطباء).
-
بالست
لغتنامه دهخدا
بالست . [ ل ِ ] (پهلوی ، اِ) اوج . مقابل حضیض (در ستارگان ). (یادداشت مؤلف ).
-
زایدالعدد
لغتنامه دهخدا
زایدالعدد. [ ی ِ دُل ْ ع َ دَ ] (ع ص مرکب ) زائدالعدد. کوکبی که از ذروة به حضیض آید.
-
افریجیون
لغتنامه دهخدا
افریجیون . [ ] (معرب ، اِ) مأخوذ از پری ، یعنی پیرامون و از ژ یونانی ، یعنی زمین مقابل اوج . (یادداشت دهخدا). بیرونی آرد: و لفظ نزدیک را بیونانی افریجیون خوانند ای نزدیکترین دوری و به تازی حضیض خوانند ای فروترین جای . (التفهیم ).
-
بر و فرود
لغتنامه دهخدا
بر و فرود. [ ب َ رُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فراز و نشیب و بلند و پست و بلندی و پستی . (از برهان ). اوج و حضیض . پست و بلند:چون بوددرست کار و بارت بندیش بر و فرود کارت .نظامی .
-
مناقرت
لغتنامه دهخدا
مناقرت . [ م ُ ق َ / ق ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) مناقرة. رجوع به مناقرة شود.- مناقرت کردن ؛ ستیزیدن . منقار بر منقار زدن و منازعه کردن : عقاب رایت اقبال او که در اوج معانی با نصر طایر مناقرت می کرد به نوحه ٔ بوم ادبار در حضیض خسار نگونسار شد. (ترجمه ٔ ت...
-
خاصه ٔ حقیقیه
لغتنامه دهخدا
خاصه ٔ حقیقیه . [ خاص ْ ص َ ی ِ ح َ قی ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فاصله ٔ زاویه ٔ یک سیاره است از حضیض الشمس آن نسبت بخورشید اگر مرکز آن زاویه خورشید باشد. (لاروس بزرگ ، وبسترانگلیسی ، قاموس فرانسوی و عربی تألیف نجاری بک ).
-
محیض
لغتنامه دهخدا
محیض . [ م َ ] (ع مص ) حیض . بی نماز شدن زن . (ترجمان القرآن ). حائض شدن . || (اِ) شرم زن . || (اِمص ) بی نمازی . حالت حیض . (غیاث ). بی نمازی زن . (مهذب الاسماء).ناپاکی زن . خون دیدگی زن . عادت دیدگی زن : اهبطوا افکند جان را در حضیض از نمازش کرد محر...
-
پاگاه
لغتنامه دهخدا
پاگاه . [ ه ْ ] (اِ مرکب ) جایگاه اسبان (مرکب از پا و گاه بمعنی جای ) اصطبل . پایگاه . آخور. و در تداول امروزین طویله . || حضیض : گر ستاره بر براق همتش اوج خواهد اوج او پاگاه باد. ابوالفرج رونی .|| مخفف پایه گاه بمعنی قدر و مرتبه و منصب . (غیاث اللغا...
-
سفساف
لغتنامه دهخدا
سفساف . [ س َ ] (ع ص ، اِ) بلایه و هیچکاره از هر چیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) : سلطان جلال الدین این معنی فرمود که یلدرجی را از حضیض ضیعت به اوج رفعت و از پایه ٔ سفساف بدرجه ٔ ذروه ٔ استراحت رسانیدم . (جهانگشای جوینی ). || کار حقیر. (آنندراج ) (م...
-
مرش
لغتنامه دهخدا
مرش . [ م َ ] (ع اِ) خراش . (از منتهی الارب ). || زمین که رویش باران رندیده باشد یا زمین که رویش به اندک باران روان گردد. (منتهی الارب ). زمینی که باران روی آن را خراشیده باشد، یا زمینی که آب جاهایی از روی آن رابخراشد و به کندن و حفر کردن سیل نرسد، و...
-
تنسته
لغتنامه دهخدا
تنسته . [ ت َ ن َ ت َ /ت ِ ] (اِ) بافته ٔ عنکبوت را گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تنیده ٔ عنکبوت . (فرهنگ رشیدی ) : همان سراچه وخرگه که اوج مه می سودکنون حضیض نشین شد چو سایه در بن چاه فراش بوقلم...
-
یفاع
لغتنامه دهخدا
یفاع . [ ی َ فا / ی َف ْ فا ] (ع اِ) پشته و زمین بلند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جای بلند. (دهار). زمین بلند. (مهذب الاسماء) (غیاث ). فراز. (نصاب الصبیان ). تل . ربوه . آنچه بلند باشد از زمین . (یادداشت مؤلف ) : اجناس وحوش و طیوردر ح...