کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حضج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حضج
لغتنامه دهخدا
حضج . [ ح َ ] (ع مص ) حضج نار؛ افروختن . (تاج المصادر بیهقی ). آتش افروختن . (مهذب الاسماء). || حضج شیئی بر ارض ؛ بر زمین زدن آن . (منتهی الارب ). بر زمین زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). || حضج قصار ثوب را؛ زدن گازر جامه را به محضاج گاه شس...
-
حضج
لغتنامه دهخدا
حضج . [ ح ِ ] (ع اِ) آب کدر باقی مانده در حوض شتران . ج ، احضاج . (از منتهی الارب ). آب تیره در حوض . (مهذب الاسماء). || مرد فرومایه . مرد دون . || ناحیه ٔ کرانه ٔ حوض . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
هزج
لغتنامه دهخدا
هزج . [ هََ زَ ] (ع مص ) سراییدن سرود طرب انگیز. (منتهی الارب ). ترنم و انشاد. (اقرب الموارد). || (اِ) آواز تندر. (منتهی الارب ). صوت الرعد و الذِبّان . (اقرب الموارد). || نوعی از سرود و ترانه ٔطرب انگیز. || آواز با اندکی گرفتگی گلو. || هر کلام متدار...
-
جستوجو در متن
-
احضاج
لغتنامه دهخدا
احضاج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِضج .