کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عسل اللبنی
لغتنامه دهخدا
عسل اللبنی . [ ع َ س َ لُل ْ ل ُ نا ] (ع اِ مرکب ) خوشبوئی است که عوام آن را حصی لبان و میعه ٔ سائلة نامند، و از درختی برآید و از آن بخار سازند. (منتهی الارب ). حصی لبان است ، و بعضی گفته اندمیعه ٔ سائله است . (مخزن الادویة). طیب و عطری است که از درخ...
-
اسلنقاع
لغتنامه دهخدا
اسلنقاع . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) اسلنقاع برق ؛ منتشر و پراکنده شدن آن : اسلنقع البرق . || اسلنقاع حصی ؛ گرم شدن سنگریزه ها از تابش آفتاب . (منتهی الارب ).
-
صمغالکمکام
لغتنامه دهخدا
صمغالکمکام . [ ص َ غُل ْ ک َ ](ع اِ مرکب ) دارویی است که از یمن آرند و زنان از جهت فربهی بکار دارند و این دارو را ضِرو نیز گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حصی لبان . رجوع به ضِرو شود.
-
حسن لبه
لغتنامه دهخدا
حسن لبه . [ ح َ س َ ل َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) شلم .درخت ضرو. (منتهی الارب ). کمکامه . اسم فارسی حصی البان . حلتیت الطیب . انگم . کنگام . درختش کلنگو نام است .
-
قضض
لغتنامه دهخدا
قضض . [ ق َ ض َ ] (ع مص ) سنگریزه ناک گردیدن . || سنگریزه یا خاک در کاواکی دندان ماندن وقت خوردن طعام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قض فلان من الطعام قضضاً؛ اکله و وقع منه بین اضراسه حصی او تراب ، و عبارة الاساس : قد قضضت الطعام قضضاً؛ اذا اکلت من...
-
حصو
لغتنامه دهخدا
حصو. [ ح َص ْوْ ] (ع مص ) بازداشتن . منع. (تاج المصادر بیهقی ). منع کردن . مانع شدن . || درد کردن روده ها. (آنندراج ). || حصو یا حصی ارض ؛ سنگ ریزه ناک شدن آن . سنگ ریزه شدن کمیز در مثانه . (یادداشت مؤلف ). || زدن کسی یا چیزی با سنگ ریزه . و رجوع به...
-
زارد
لغتنامه دهخدا
زارد. [ رِ ] (اِخ ) (به معنی کثرت ) (سفر اعداد 21:12، سفر تثنیه 2:13). نهری است که از کوه عباریم خارج شده در بحیرةالموت بطرف جنوبی ارنون از اراضی موآب میریزد و بسا می شود که اسم وادی حصی میباشد و بعضی آن را وادی سیدیه یا سیل غرابی دانسته اند. گویند ک...
-
بنژوئن
لغتنامه دهخدا
بنژوئن . [ ب َ ءَ ] (اِ) نام گیاهی است بنام حسن لبه . حصی لبان . لبان چاوی . (فرهنگ فارسی معین ). || از نظر شیمیایی صمغ خوشبویی که از بنژوئن بدست آید و در طب بکار رود. (فرهنگ فارسی معین ). صمغی است برنگ قهوه ای مایل به سرخی که از درخت بنژوئن ترشح میش...
-
نهم
لغتنامه دهخدا
نهم . [ ن َ ] (ع اِ) آوازی و سرزنشی و توعدی که بدان شترو جز آن را زجر کنند. (منتهی الارب ). توعد. || (مص ) زجر کردن به بانگ و راندن ستور را در راه . نهمة. (از منتهی الارب ). بانگ زدن و زجر کردن شتر را تا تندتر رود. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ن...
-
رمال
لغتنامه دهخدا
رمال . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَمْل . ریگها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).ج ِ رَمْلة. (دهار). رجوع به رَمْل شود : فرازگشت نشیب و نشیب گشت فرازرمال گشت رماد و رماد گشت رمال . قطران تبریزی .ایشان چو روز روشن و بدخواهشان چو شب ایشان سحاب رحمت و گیتی همه رما...
-
میعه
لغتنامه دهخدا
میعه . [ م َ ع َ ] (ع اِ) ماده ٔ خوشبوی صمغ و سقزی که از یکی از اشجار طایفه ٔ آبنوس اخذ می شود. (ناظم الاطباء). رجوع به میعة شود.- میعه ٔ سایل ؛ میعه ٔ سایله .- میعه ٔ سایله ؛ آنچه بخودی خود از درخت [ میعة ] تراوش می کند. (ناظم الاطباء). عسل اللبنی...
-
سنگریزه
لغتنامه دهخدا
سنگریزه . [ س َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) ریگ و رمل و خرده سنگ و پاره سنگ . (ناظم الاطباء). حَصی ̍. (منتهی الارب ). حصباة، حصاة. (دهار). کَنکَث . (دهار). حصباء. (نصاب الصبیان ) (منتهی الارب ) : صحرا ریگ و سنگریزه بسیار داشت . (تاریخ بیهقی ).جانست نه سنگری...
-
حجرالاسفنج
لغتنامه دهخدا
حجرالاسفنج . [ ح َ ج َ رُل ْ اِ ف َ ] (ع اِ مرکب ) حصی الاسفنج . سنگی است که در اسفنج یافت میشود و بهترین اوسفید صلب است . در اول گرم و در دوم خشک و مجفف بی لذع و قاطع نزف الدم و ذرور او جهت التیام جراحات و طلاء او جهت تحلیل اورام و آشامیدن او با شرا...
-
ند
لغتنامه دهخدا
ند. [ ن َ ] (اِ) رشد. افزونی . نمو. (برهان قاطع) (از رشیدی ) (انجمن آرا) (از جهانگیری ) (از فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ). برومندی . (فرهنگ خطی ) : گر بخت را وجاهت و اقبال را ند است از خدمت محمد بهروز احمد است . ابوالفرج رونی (از حاشیه ٔ برهان...
-
لبنی
لغتنامه دهخدا
لبنی . [ ل ُ نا ] (ع اِ) درختی با شیر چون عسل که صمغ آن را حصی لبنی و میعه ٔ سائلة خوانند. (منتهی الارب ). درختی است شیره دار همچون عسل . (مهذب الأسماء). میعه ٔ سائله .(فهرست مخزن الادویه ) (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). میعه است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی در ق...