کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشمت و نام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حشمت پرست
لغتنامه دهخدا
حشمت پرست . [ ح ِ م َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) ثروت پرست . جاه طلب : تکبر کند مرد حشمت پرست نداند که حشمت به علم اندرست .(بوستان ).
-
سد حشمت رود
لغتنامه دهخدا
سد حشمت رود. [ س َدْ دِ ح ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
-
جستوجو در متن
-
حشم دار
لغتنامه دهخدا
حشم دار. [ ح َ ش َ ] (نف مرکب ) آن کس که عده ٔ لشکری غیر منتظم در اختیار او باشد : سلطان بخط خویش ملطفه ای نبشت و نام یکی از حشم داران ببرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 320).هم حشمت و کبر و هم حشم دارهم دولت مند و هم درم دار.نظامی .
-
دورود
لغتنامه دهخدا
دورود. [ دُ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان بروجرد است . این بخش محدود است از شمال به بخش سربند اراک و بخش مرکزی بروجرد از جنوب به دهستان زلقی - از خاور به بخش الیگودرز- از باختر به شهرستان خرم آباد. موقعیت طبیعی بخش : کوهستانی و هوای آن سردسیر و ...
-
افرنگ
لغتنامه دهخدا
افرنگ . [ اَ رَ ] (اِ) اورنگ و تخت پادشاهی . (ناظم الاطباء). اورنگ است که تخت پادشاهان باشد. (هفت قلزم ) (برهان ) (آنندراج ).بمعنی تخت مرادف اورنگ . (فرهنگ رشیدی ) : خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ برآورنده ٔ نام و فروبرنده ٔ رنگ . فرخی . || فر و زیبائی...
-
اخفش
لغتنامه دهخدا
اخفش . [ اَ ف َ ] (اِخ ) نام سه کس از ائمه ٔ نحو. ج ، اَخافش . (منتهی الارب ). مؤلف روضات الجنات بنقل از بغیةالوعاة آرد که اخافش یازده تن باشند. (روضات الجنات ص 54). و ترجمه ٔ هر یک در ذیل بیاید و چون اخفش مطلق گویند مراد سعیدبن مسعده است .- مثل بز ...
-
طباریوس
لغتنامه دهخدا
طباریوس .[ ] (اِخ ) طباریس . رجوع به طباریس و قاموس الاعلام ترکی شود. در حبیب السیر این نام به غلط طبارنوس آمده : طبارنوس بعد از وفات افسطوس بر مسند خسروی نشست . و در سال هفتم از جهانبانی او «هردست » یا «هردوس » که در سلک اعاظم امرا انتظام داشت ، بلد...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جعفر راضی باﷲ مکنی به ابوالعباس . خلیفه ٔ عباسی . مؤلف مجمل التواریخ در (ص 378) آرد: مدت خلافت راضی [ باﷲ ] هفت سال بود و بدیگر روایت شش سال و دو ماه و نه روز درین روزگار فرمان زیادت نبود (؟) علی بوئی با برادران خود شیراز...
-
سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِخ ) گرشاسب به اسم خاندانش سام گرشاسب خوانده شد. (فروردین یشت بندهای 61 و 136). حتی در کتب پهلوی هم گاهی فقط بنام خاندانش (سام ) نامیده شده است . و اکنون او را سام گرشاسب نریمان یا سام نریمان گوئیم . رجوع به مزدیسنای دکتر معین صص 416 و 418 و ...
-
گسسته شدن
لغتنامه دهخدا
گسسته شدن . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پاره شدن . قطع شدن : گسسته شد از هم کمربند اوی بیفتاد از دست پیوند اوی . فردوسی .از این تخمه گر نام شاهنشهی گسسته شود بگسلد فرّهی . فردوسی .و نظام این حال گسسته شد. (کلیله و دمنه ).آسمان را گسسته...
-
نون
لغتنامه دهخدا
نون . (ع اِ) ماهی . (دهار) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). حوت . (متن اللغة) (اقرب الموارد). ماهی بزرگ . (مهذب الاسماء). ج ، نینان و انوان : دلم خسته و بسته ٔ زلف او شدچو نون از سر شَست و چون یونس از نون . سوزنی...
-
تهمتن
لغتنامه دهخدا
تهمتن . [ ت َ هََ ت َ ] (ص مرکب ) مردم قوی جثه و شجاع و بی نظیر را نیز گویند چه معنی ترکیبی این لغت بی همتاتن است ؛ یعنی تنی که عدیل و نظیر نداشته باشد. (برهان ). از«تهم » + «تن » به معنی دارنده ٔ بدن قوی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). قوی . نیرومند. شجا...
-
بهاءالدوله
لغتنامه دهخدا
بهاءالدوله . [ ب َ ئُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) علی بن احمد جامجی . از اوایل جوانی در ارتقای مدارج ملک و دولت و ارتفاع اعلام حشمت مجهود خود مبذول فرمود، تا آخر به اولین پایه از مراتب دولت که همت به اکتساب آن مصروف داشت ، برسید. آنچه در ایام شهامت او کفایت شد...
-
گوزگانان
لغتنامه دهخدا
گوزگانان . [ گ َ ] (اِخ ) ناحیتی است [ از خراسان ] آبادان و با نعمت بسیار و با داد و عدل و ایمن ، و این ناحیتی است کی مشرق او حدود بلخ است و تخارستان تا به حدود بامیان ، و جنوب وی آخر حدود غور است و حدبست ، و مغرب وی حدود غرچستان است و قصبه ٔ بشین اس...