کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشرجة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حشرجة
لغتنامه دهخدا
حشرجة. [ ح َ رَ ج َ ] (ع مص ) خرخر کردن محتضر گاه جان دادن . غرغره ٔ محتضر و تردد نفس او. آمد و شد کردن جان در گلو وقت مرگ و گردیدن آواز در حلق در آن حال . خرخراک مرگی . (مهذب الاسماء). || گردیدن آواز خر در حلق وی .
-
حشرجة
لغتنامه دهخدا
حشرجة.[ ح َ رَ ج َ ] (ع اِ) یکی حشرج . رجوع به حشرج شود.
-
جستوجو در متن
-
خرخراک
لغتنامه دهخدا
خرخراک . [ خ ُ خ ُ ] (اِ صوت ) خرناسه . خُرخُر: حَشْرَجة؛ خرخراک مرگی . (مهذب الاسماء).
-
حشرج
لغتنامه دهخدا
حشرج . [ ح َ رَ ] (ع اِ) چاه در میان سنگ ریزه ها که به آب نزدیک باشد. (منتهی الارب ). چاه خرد در میان سنگریزه . (مهذب الاسماء). ج ، حشارج . || کوزه ٔ بسیار باریک . تنک ، که در آن آب سرد گردد. (منتهی الارب ). ج ، حشارج . || مغاک در کوه که در آن آب صاف...