کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسرت کُش حسرت کُش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
طعمه کردن
لغتنامه دهخدا
طعمه کردن . [ طُ م َ / م ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) غذا قرار دادن . قوت ساختن : همای کُش تر از این کرکسان جیفه نهادندیده ام که ز عنقا کنند طعمه عقاب . خاقانی .مست مکن عقل ادب ساز راطعمه ٔ گنجشک مکن باز را.نظامی .
-
جغوربغور
لغتنامه دهخدا
جغوربغور. [ ج َ ب َ ] (اِ مرکب ) جغربغر. قلیه پیتی . حسرت الملوک . خوراکی است که از سرخ کردن جگر و دل و قلوه ٔ خردکرده وپیاز در روغن میپزند. رجوع به چغربغر و حسرت الملوک شود. در پایان دیوان ابواسحاق اطعمه در شرح اصطلاحات دیوان ، حسرت الملوک بمعنی بری...
-
فسوس پذرفتن
لغتنامه دهخدا
فسوس پذرفتن . [ ف ُ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) تحمل حسرت و دریغ کردن . حسرت بردن . تأسف خوردن : چه بایست پذرفت چندین فسوس ز بیم پی پیل و آوای کوس .فردوسی .
-
حسر
لغتنامه دهخدا
حسر. [ ح َ ](ع مص ) برهنه کردن . (منتهی الارب ). برهنه و آشکار کردن . برهنه کردن اندامی از اندامهای خویش . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برهنه کردن اندامی . (مهذب الاسماء). || رنجه کردن . (ترجمان عادل بن علی ). رنجانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب ...
-
شید کردن
لغتنامه دهخدا
شید کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سالوسی کردن . ریا و تزویر کردن : شید کردی تا بمنبر برجهی تا ز لاف این خلق را حسرت دهی .مولوی .
-
دریغ کردن
لغتنامه دهخدا
دریغ کردن . [ دِ / دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دریغ داشتن . مضایقه کردن . ندادن چیزی یا از چیزی به کسی . کوتاهی کردن . خویشتن داری کردن . امتناع و مخالفت کردن . منع کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). انکار کردن و رد کردن و امتناع نمودن و بازداشتن و ترک کردن و ...
-
پیشانی سودن
لغتنامه دهخدا
پیشانی سودن . [ دَ ] (مص مرکب ) سر بر خاک نهادن . || تعظیم کردن . سجده کردن : براه او نخستین گام ما را سجده پیش آمدتو ای حسرت قدم میزن که ما سودیم پیشانی .میرزا بیدل .
-
بالا بلند کردن
لغتنامه دهخدا
بالا بلند کردن . [ ب ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قد کشیدن . قامت افروختن . قدآختن : بالا بلند کرد درخت بلند نازناگه به حسرت از نظر باغبان برفت .سعدی .
-
تحسیر
لغتنامه دهخدا
تحسیر. [ ت َ ] (ع مص ) مانده کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آرمان خورانیدن . (تاج المصادربیهقی ). دریغ خورانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به حسرت واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). کسی را در حسرت افکندن . ...
-
افسوس خوردن
لغتنامه دهخدا
افسوس خوردن . [ اَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) حسرت خوردن . شکایت کردن . (ناظم الاطباء) : نی همین دانا ز اوضاع جهان افسوس خوردهرکه شد بر خوان هستی میهمان افسوس خورد. اثر شیرازی (از ارمغان آصفی ).|| بازی کردن . خود را سرگرم کردن . || تمسخر کردن . دست...
-
نامرادی بردن
لغتنامه دهخدا
نامرادی بردن . [ م ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ناکامی کشیدن . حسرت کشیدن . تحمل رنج و نومیدی کردن : اگر هرچه باشد مرادت خوری ز دوری بسی نامرادی بری .سعدی .
-
لب خاییدن
لغتنامه دهخدا
لب خاییدن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) خاییدن و گزیدن لب به علامت حسرت و ندامت و تعجب و نیز شرمسار کردن کسی را : لب چه خائی برای کشتن من خود فلک پشت دست میخاید.میرخسرو.
-
بازگویی
لغتنامه دهخدا
بازگویی . (حامص مرکب ) سخن گفته بازگفتن . (آنندراج ). تکرار سخن کردن : سخن ار بدوست باشد، ببرم برون ز دنیادل پر هزار حسرت به امید بازگویی .نظیری نیشابوری (از آنندراج ).
-
فندق بستن
لغتنامه دهخدا
فندق بستن . [ ف َ دُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) سرانگشتان به حنا رنگین کردن . (غیاث ). حنا بستن به سرانگشتان ، چنانکه به فندق ماند. (آنندراج ). فندقی کردن : از سر انگشت حسرت میخورم خونابهاکز حنا جانانه فندق بسته بر عنابها. رهی شاپور (از آنندراج ).رجوع به ف...
-
اه کردن
لغتنامه دهخدا
اه کردن . [ اَه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف آه کردن . حسرت و افسوس گفتن . || نفرت و ناخوشایندی نمودن با گفتن لفظ اه : زخم سنان او را اه کردی ای سنائی هرگز کدام عاشق در وقت خه کند اَه . سنایی .و رجوع به اَه و آه شود.