کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سنگاش
لغتنامه دهخدا
سنگاش . [ س َ ] (اِ) رشک . حسد. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). رشک . حسد. بدخواهی . (ناظم الاطباء).
-
کرم ریختن
لغتنامه دهخدا
کرم ریختن . [ ک ِ ت َ ] (مص مرکب ) حسد ورزیدن . ابراز حسد با اطواری کردن . (یادداشت مؤلف ). || کاری را به قصد آزار کسی انجام دادن . وررفتن . رجوع به کرمکشی و کرمکی شود.
-
تحاسد
لغتنامه دهخدا
تحاسد.[ ت َ س ُ ] (ع مص ) یکدیگر را حسد کردن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر یکدیگر رشک بردن . (آنندراج ). حسد ورزیدن بعضی مر بعض را. (از قطر المحیط).
-
متحاسد
لغتنامه دهخدا
متحاسد. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) یکدیگر را حسد کننده . (از آنندراج ). مر یکدیگر را حسد کننده و رشک برنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاسد شود.
-
نفاسة
لغتنامه دهخدا
نفاسة. [ ن َ س َ ] (ع مص ) دریغ داشتن بر کسی چیزی را و اهلی نشمردن او را جهت آن چیز. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || بخیلی کردن به چیزی . (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). بخیلی کردن به چیزی از عزیزی . (آنندراج ). رجوع به نَفَس و ن...
-
درده دادن
لغتنامه دهخدا
درده دادن . [ دَ دَ / دِدَ ] (مص مرکب ) نمودن چیزی را از مال و سعادت خود به دیگری تا او را اندوهگن سازد. نمودن سعادت خویش برای ایجاد غبطه و حسد در دیگران . غنا یا سعادت خویش را به دیگری نمودن برانگیختن حسد او را. نمودن که من دارم و تو نداری بقصد آزار...
-
تیورک
لغتنامه دهخدا
تیورک . [ رَ ] (اِ) به معنی رشک و حسد باشد و آن رنجور بودن به خوشی خلایق است و خواهش آن داشتن که بغیر از او دیگری خوشحال نباشد. (برهان ). به معنی رشک و حقد و حسد و رضا نبودن به خوشی کس . (انجمن آرا) (آنندراج ). رشک و حقد و حسد. (ناظم الاطباء). در بره...
-
نامحسود
لغتنامه دهخدا
نامحسود. [ م َ ] (ص مرکب ) که محسود نیست . که مورد حسد دیگران نیست . مقابل محسود. رجوع به محسود شود.
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [اَ رَ ] (اِ) رشک . حسد. (برهان قاطع) (جهانگیری ).
-
حسادت
لغتنامه دهخدا
حسادت . [ ح َ دَ ] (ع مص ) حسد ورزیدن . بد خواستن . تمنا کردن انتقال نعمت و فضیلت از کسی بسوی خویش یا زایل شدن از وی . (آنندراج ). رشک . رشک بردن . حسد. بدخواهی . بدخواستن . (تاج المصادر بیهقی ). رشگنی . بدخواستن برای کسی .
-
اضم
لغتنامه دهخدا
اضم . [ اَ ض َ ] (ع اِ) غضب . حِقد و حسد. (معجم متن اللغة). حِقدو حسد و غضب . ج ، اَضَمات . ابن بری گفت : و باکرا الصید بحَدة و اضم لن یرجعا او یخضبا صیداً بدم . (از لسان العرب ).حقد و حسد و غضب . (ذیل اقرب الموارد) (قطر المحیط). کینه و حسد و خشم . (...
-
متلاح
لغتنامه دهخدا
متلاح . [ م ُ ت َ لاح ح ] (ع ص ) رشکین و حسد برنده بر دیگری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
لغزخوان
لغتنامه دهخدا
لغزخوان . [ ل ُ غ َ خوا / خا ] (نف مرکب ) لغازخوان . عیب کننده از روی عناد و حسد و پرادعائی .
-
مأنوت
لغتنامه دهخدا
مأنوت . [ م َءْ ] (ع ص ) محسود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). محسود و حسد برده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
محایقة
لغتنامه دهخدا
محایقة. [م ُ ی َ ق َ ] (ع مص ) حسد کردن کسی را. || دشمن داشتن کسی را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).