کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حساب از خود داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حساب از خود داشتن
لغتنامه دهخدا
حساب از خود داشتن . [ ح ِ اَ خُد ت َ ] (مص مرکب ) به خود مغرور بودن . (مجموعه مترادفات ص 256) : خاکساری پیش مغروران ندارد اعتبارگر حسابی داری از خود در حساب مامباش .سلیم (از آنندراج ) (ارمغان آصفی ).
-
واژههای مشابه
-
صورت حساب
لغتنامه دهخدا
صورت حساب . [ رَ ت ِ ح ِ / رَ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ورقه ای که حساب کسی را در آن نویسند. کاغذی یا طوماری که ارقام بدهکاری و بستانکاری در آن ثبت شده . سیاهه .
-
هم حساب
لغتنامه دهخدا
هم حساب . [ هََ ح ِ ] (ص مرکب ) برابر. دو چیز که در حساب یکی باشند : صورتم را دو صفر ناچیز است با الف هم حساب دیدستند.خاقانی .
-
ابن حساب
لغتنامه دهخدا
ابن حساب . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) او را پنجاه ورقه شعر است . (ابن الندیم ).
-
روز حساب
لغتنامه دهخدا
روز حساب . [ زِ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز قیامت که بحساب اعمال رسند : دانم که نیست جز که بسوی تو ای خداروز حساب و حشر مفر و وزر مرا.ناصرخسرو.
-
پاک حساب
لغتنامه دهخدا
پاک حساب . [ ح ِ ] (ص مرکب ) که در محاسبه پاک و درست است .
-
حساب اعشاری
لغتنامه دهخدا
حساب اعشاری . [ ح ِ ب ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اعشاری شود.
-
حساب بازکردن
لغتنامه دهخدا
حساب بازکردن . [ ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حساب جاری مخصوص شخصی در بانک قرار دادن . || با کسی قرار معامله ٔ دائمی گذاردن .
-
حساب برجان
لغتنامه دهخدا
حساب برجان . [ ح ِ ب ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجموعه عدد مضروب و مضروب فیه است . پس سه را جذر و نه را جداء و جمله را برجان گویند. (منتهی الارب ). رجوع به برجان شود.
-
حساب بستن
لغتنامه دهخدا
حساب بستن .[ ح ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) قطع کردن حساب جاری . بستن حساب جاری یا حساب پس انداز در بانک . (اصطلاح بانکی ).
-
حساب تراشیدن
لغتنامه دهخدا
حساب تراشیدن . [ح ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) حساب ساختن . حساب سازی کردن .
-
حساب تفاضلی
لغتنامه دهخدا
حساب تفاضلی . [ ح ِ ب ِ ت َ ض ُ ] (ترکیب وصفی ) رجوع به تفاضلی شود.
-
حساب جاری
لغتنامه دهخدا
حساب جاری . [ ح ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسابی که در بانکها به نام اشخاص باز میگردد و شرایط نقل و انتقال وجوه سپرده در این حساب آسان میباشد. و معمولاً سودی برای آن منظور نمیشود . (اصطلاح بانکی ).
-
حساب دیوانی
لغتنامه دهخدا
حساب دیوانی . [ ح ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حساب دولتی : و نسخجات محاسبات عمال و مؤدیان حساب دیوانی کل ولایات ... (تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 6).