کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسابدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حسابدار
لغتنامه دهخدا
حسابدار. [ ح ِ ] (نف مرکب ) آنکه حساب خرج و دخل اداره یا جائی را نگاه میدارد . محاسب . حَسّاب .
-
جستوجو در متن
-
حساب پس گرفتن
لغتنامه دهخدا
حساب پس گرفتن . [ ح ِ پ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) وادار کردن مسئول یک بنگاه حسابدار را به روشن کردن حساب .
-
حساب کشیدن
لغتنامه دهخدا
حساب کشیدن . [ ح ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) حساب خواستن از عامل و حسابدار. حساب طلبیدن از کسی .
-
حسابداری
لغتنامه دهخدا
حسابداری . [ ح ِ ] (حامص مرکب ) عمل حسابدار. محاسبه . حِساب . شمار . || (اِ مرکب ) اداره ٔ محاسبات .
-
حساب پس دادن
لغتنامه دهخدا
حساب پس دادن . [ ح ِ پ َ دَ ] (مص مرکب ) روشن کردن حسابدار وضع معاملات را برای مسئول خود. || توضیح دادن و دلیل آوردن برای اعمال . روز قیامت باید از همه ٔ اعمال حساب پس داد.
-
کم آوردن
لغتنامه دهخدا
کم آوردن . [ ک َ وَ / وُ دَ ] (مص مرکب ) غلبه کردن .- کم آوردن کسی را ؛ غلبه کردن بر او. (فرهنگ فارسی معین ). بامن برآیند یا توانند که با من کاوند و مرا کم آرند... (کشف الاسرار ج 6ص 552، از فرهنگ فارسی معین ). کفره ٔ قریش ما را کم توانند آورد. (کشف ا...
-
محاسب
لغتنامه دهخدا
محاسب . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) حساب کننده و مرتب کننده ٔ حساب و مستوفی . (ناظم الاطباء). شمارگر. آمارگر. شمارگیر. آماره گیر. شماره گیر. حسابدار. آمارگیره . شمارکننده . شمارنده . حسیب . حاسب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب کننده . (آنندراج ) : چندانْت...
-
انباردار
لغتنامه دهخدا
انباردار. [ اَم ْ ] (نف مرکب ) انباربان . انباری . (زمخشری ). کسی که انبار ذخیره بآن سپرده است . (ناظم الاطباء). محافظ انبار. نگهبان محل کالا و ارزاق . (فرهنگ فارسی معین ). حسابدار انبار. حافظ انبار. آنکه حساب محتوی انبار با اوست . (یادداشت مؤلف ). ...
-
میرزا
لغتنامه دهخدا
میرزا. (ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف میرزاده و میرزاد و امیرزاده . (یادداشت لغت نامه ). مرزا و شاهزاده و امیرزاده . (ناظم الاطباء). پیشتر از القاب شهزادگان بود. و در اصل امیرزا بود که الف آن از کثرت استعمال حذف شده و معنی ترکیبی آن امیرزاده باشد بر این تق...
-
دفتردار
لغتنامه دهخدا
دفتردار. [ دَ ت َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ دفتر. صاحب دفتر. دفتردارنده . || حافظ و نگهبان دفتر. || آنکه شغلش ثبت نامه ها در دفتر است . (فرهنگ فارسی معین ). || خزانه دار. (ناظم الاطباء) : توأمان او را دفتردار و کمربند کمترین . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ...