کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حزو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حزو
لغتنامه دهخدا
حزو. [ ح َ زْ وْ ] (اِخ ) نام وادیی به نجد.
-
حزو
لغتنامه دهخدا
حزو. [ ح َ زْ وْ] (ع مص ) فالگوئی کردن . (منتهی الارب ). از غیب خبر دادن . (منتهی الارب ). فال گرفتن به مرغ . فال گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || تقدیر کردن . || برداشتن سراب چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ).
-
واژههای همآوا
-
هزو
لغتنامه دهخدا
هزو. [ هََ زَ / زُو ] (اِ) جانور آبی که آن را به هندی اود گویند به واو مجهول ، و به ترکی قندز. (غیاث ).
-
هزو
لغتنامه دهخدا
هزو. [ هََ زْوْ ] (ع مص ) سیر نمودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رفتن . (منتهی الارب ). || افسوس داشتن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
هزو
لغتنامه دهخدا
هزو. [ هَُ ] (اِخ ) قلعه ای است در ساحل بحر فارس .(معجم البلدان ). هزو و ساویه دیگر نواحی اعمال است از ساحلیات که با جزیره ٔ قیس رود و به حکم امیر کیش باشد و با گرم سیر زمین کرمان پیوسته است . (فارسنامه ٔابن بلخی ). در مآخذ جغرافیایی متأخر نام آن نی...
-
هزو
لغتنامه دهخدا
هزو.[ هََ ] (ص ) مردم دلیر و شجاع را گویند. (برهان ).
-
هذو
لغتنامه دهخدا
هذو. [ هََ ذْوْ ] (ع مص ) جنبانیدن شمشیر را. (منتهی الارب ). || بیهوده گفتن در کلام . (منتهی الارب )(تاج المصادر بیهقی ). هذی . رجوع به هذی شود. || بریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد).
-
حذو
لغتنامه دهخدا
حذو. [ ح َذْوْ ] (ع اِ) برابر. حِذة. حذوة: داره حذو داری . (منتهی الارب )؛ خانه ٔ او روبرو (مقابل ، برابر) خانه ٔ من است . || (اصطلاح عروض ) حرکت قبل ازرَوی ّ. الحذو فی العروض ، حرکة مثل الردف . نام حرکت ماقبل ردف و قید است . (غیاث ). شمس قیس گوید: ح...
-
حذو
لغتنامه دهخدا
حذو. [ ح َذْوْ ] (ع مص ) حِذاء. برابر کسی نشستن . (تاج المصادر بیهقی ). برابر چیزی بودن . برابر چیزی نشستن . مقابل شدن . در برابر نشستن . (منتهی الارب ). || در برابر چیزی افتادن . (تاج المصادر بیهقی ). برابر کسی یا چیزی افتادن . (زوزنی ). || کار کردن...
-
حضو
لغتنامه دهخدا
حضو. [ ح َض ْوْ ] (ع مص ) آتش افروختن . (تاج المصادر بیهقی ). افروختن آتش . (مهذب الاسماء). واشورانیدن آتش . (دهار). آتش فاشورانیدن . (زوزنی ). کاویدن و زیر ورو کردن اخگرهای آتش فرومرده را. (منتهی الارب ). حرکت دادن اخگرهای آتش را. (آنندراج ).
-
حظو
لغتنامه دهخدا
حظو. [ ح َظْوْ ] (ع مص ) آهسته خرامیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) بهره . (منتهی الارب ).