کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حریفی اصفهانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حریفی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
حریفی اصفهانی . [ ح َ ی ِ اِف َ ] (اِخ ) گیب در کتاب خویش راجع به شاعری عثمانیان اشاره کرده است که اشعار معروف به «شهرانگیز» از مخترعات عثمانیان است ، و در ادبیات فارسی این نوع شعرموجود نیست . اما سام میرزا در تحفه ٔ سامی ، که در سنه ٔ 957 هَ . ق . ت...
-
واژههای مشابه
-
حریفی جستن
لغتنامه دهخدا
حریفی جستن . [ ح َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) کسی را به حریفی خود وادار کردن . تشویق به هم خوابگی : حوری از کوفه به کوری زعرب دم همی داد و حریفی می جست گفتم ای کور دم حور مخورکو حریف تو ببوی زر تست .خاقانی .
-
حریفی کردن
لغتنامه دهخدا
حریفی کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تظاهر کردن کسی به اینکه توانائی مقاومت با طرف را دارد. خود راهم کشتی نمودن . خود را هم سنگ کسی نمودن : چو بهمن زین شبستان رخت بربندحریفی کردنت با اژدها چند.نظامی .
-
حریفی نهاوندی
لغتنامه دهخدا
حریفی نهاوندی . [ ح َ ی ِ ن َ وَ ] (اِخ ) شاعر معاصر سام میرزا در قرن دهم است و او را در تذکره ٔ تحفه ٔ سامی یاد کرده است . (ذریعه ج 9 ص 234).
-
جستوجو در متن
-
کهنه
لغتنامه دهخدا
کهنه . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ص ) دیرینه و قدیم . (آنندراج ). قدیم . ضد تازه و نو. (ناظم الاطباء). دیرین . دیرینه . عتیق . عتیقه . کهن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز نامه های کهن نام کهنگان برخوان یکی جریده ٔ پیشینیان به پیش آور. ناصرخسرو.از حقیقت ...
-
ضمیری
لغتنامه دهخدا
ضمیری . [ ض َ ] (اِخ ) کمال الدین حسین اصفهانی .از شعرای ظریف طبع ایران معاصر شاه طهماسب صفوی است و به گفته ٔ صاحب آنندراج گویا در اصفهان بلکه در ولایات دیگر بکثرت شعر او شاعری نیامده است . شش مثنوی بنام ناز و نیاز، جنةالاخیار، بهار و خزان ، وامق و ع...
-
خرقة
لغتنامه دهخدا
خرقة. [ خ ِ ق َ ](ع اِ) گله ٔ ملخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). ج ، خِرَق . || جعبه ای که بطانه ٔ آن پوست گوسپند و یا پوست خز و سنجاب باشد. (از ناظم الاطباء). قسمی جامه ٔ زبرین که آستر از پوستهای گرانبها دارد. (یا...
-
گوی
لغتنامه دهخدا
گوی . (نف مرخم ) مرخم و مخفف گوینده .- آفرین گوی ؛ آفرین گوینده : که باد آفریننده ای را سپاس که کرد آفرین گوی را حق شناس . نظامی .- آمین گوی ؛ آمین گوینده . کسی که آمین گوید.- اخترگوی ؛ اخترشمار. منجم .- اذان گوی ؛ مؤذن . بانگ نماز گوینده .- اغر...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...