کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرید
لغتنامه دهخدا
حرید. [ ح َ ] (ع ص ) دور. || تنها. (منتهی الارب ). فرید. وحید. منفرد. ج ، حُرَداء، حِراد. || ماهی قدیدکرده . (منتهی الارب ). || کوکب حرید؛ معتزل منفرد از کواکب . || حی حرید؛ قبیله ٔ منفرد از دیگر قبائل از باب عزت یا قلت . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
حرداء
لغتنامه دهخدا
حرداء. [ ح ُ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَرید.
-
احراد
لغتنامه دهخدا
احراد. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حرید، بمعنی منفرد و تنهاافتاده ٔ از محله ٔ قوم است ، و گفته اند ج ِحِرد بمعنی قطعه ای از سَنام است . (معجم البلدان ).
-
حراد
لغتنامه دهخدا
حراد. [ ح ِ ] (ع مص ) کم شیری شتران . محارده : حراد ابل ؛ کم شیر شدن شتران یا بند آمدن شیر آنها.(منتهی الارب ). حاردت الناقة؛ قل لبنها : فحارد فان مولاک حارد نصره ففی السیف مولی نصره لایحارد. (از اقرب الموارد).|| حراد سنة؛ کم آب شدن سال . || (ص ، اِ)...