کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرقةالبول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرقةالبول
لغتنامه دهخدا
حرقةالبول . [ ح ُ ق َ تُل ْ ب َ] (ع اِ مرکب ) سوزش مجراگاه آب تافتن . سوختن گذرگاه شاش هنگام دفع آن . سوزش گاه ِ بیرون شدن گمیز در گذرگاه آن . سوزش آب تاختن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گم سوزک . و این غیر سوزاک و سوزنک است . رجوع به قانون ابن سینا چ تهر...
-
جستوجو در متن
-
گم سوزک
لغتنامه دهخدا
گم سوزک . [ گ ُ زَ ] (اِ مرکب ) حرقةالبول . سوزاک . (یادداشت مؤلف ). در تداول مردم اصفهان ، گم سوزه گفته می شود. و رجوع به حرقةالبول شود.
-
سوزنک
لغتنامه دهخدا
سوزنک . [ زَن َ ] (اِ مرکب ) سوزاک . حرقةالبول . (ناظم الاطباء).
-
برمیو
لغتنامه دهخدا
برمیو. [ ب َ وْ ] (اِ) تقطیر بول و سوزاک و حرقةالبول . (ناظم الاطباء). پرمیو. و رجوع به پرمیو شود.
-
پرمیو
لغتنامه دهخدا
پرمیو. [ پ َ / وْ ] (اِ) مرضی باشد که آنرا عوام سوزاک خوانند چه بوقت بول کردن مجرای بول بسوزش درآید و بعربی حرقةالبول گویند. (برهان ). و یاء این کلمه به ضبط برهان و رشیدی مجهول است . و رشیدی گوید ظاهراً این لفظ هندی باشد.
-
سطراطیوس
لغتنامه دهخدا
سطراطیوس . [ س َ ] (معرب ، اِ) به یونانی نباتی است که بر روی آب بهم میرسد شبیه ببادرنجبویه و بی تخم . سرد و تر و رادع اورام حاره و جهت حرقةالبول و ادرار خون کرده و التهاب اعضاء نافع و در جمیع افعال قریب به طلحب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اخت...
-
کثیراء
لغتنامه دهخدا
کثیراء. [ ک َ ] (ع اِ) کتیرا. کثیرا. صمغ قتاد است یا رطوبتی که از بیخ نوعی از درخت که بکوه بیروت و لبنان روید حاصل شود. جهت سرفه و خشونت سینه و قرحه ٔ ریه و گرفتگی آواز و حرقةالبول و تقویت روده مفید است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رطوبتی که از بیخ د...
-
سوزاک
لغتنامه دهخدا
سوزاک . (اِ مرکب ) نام مرضی است مشهور و آن سوزشی باشد که بسبب زیادتی صفرا در مجرای بول بهم میرسد وآنجا را ریش کند و چرک آید. (برهان ) (جهانگیری ). بیماری معروف که به عربی حرقةالبول گویند. (فرهنگ رشیدی ). یکی از امراض مقاربتی است که در بادی امر عبارت ...
-
حرقة
لغتنامه دهخدا
حرقة. [ ح َ / ح ُ ق َ ] (ع اِمص ) حُرقت . سوز. سوزش . گرمی . سوختن . ج ، حُرَق : هم شناسید و ندادش صدقه ای در دلش آمد ز حرقان حرقه ای . مولوی .تهانوی گوید: چیزی که آدمی در هنگام درد چشم از سوزش در چشم خویش احساس کند، یا در دل یا در طعم خوراکی که سوزن...
-
قراصیا
لغتنامه دهخدا
قراصیا. [ ق َ ] (معرب ، اِ) قراسیا. (ناظم الاطباء).بمعنی قارآسیا باشد که آلوبالو است و آن را آلی بالی و آلوی ابوعلی نیز گویند و آن سه قسم باشد شیرین و ترش و عفص . شیرین آن شکم براند و ترش آن تشنگی را فرونشاند و عفص آن شکم ببندد و معرب آن جراسیا است و...
-
اروسه
لغتنامه دهخدا
اروسه . [ اَ س َ / س ِ ] (اِ) ابوخلسا. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به انخسا و انخوسا شود. || اروسه (با راء هندی ) لغت هندی است و آنرا بانسه یعنی بای موحده دانسته و بفتح واو و الف و سکون نون و فتح سین مهمله و ها در آخر نیز نامند. نباتیست که در هند و بن...
-
ثیل
لغتنامه دهخدا
ثیل . [ ث َی ْ ی ِ / ثی ] (ع اِ)بیدگیا. فرزد. فریز. چمن . مرغ . گیاهی است که نجم نیز گویند. در اختیارات بدیعی آمده است : نجیل و نجیر ونجمه خوانند به پارسی بیدگیا خوانند و آن نوعی از حرشف است و طبیعت وی سرد و خشک است در اول و گویند معتدل است نافع بود ...
-
حب الزلم
لغتنامه دهخدا
حب الزلم . [ ح َب ْ بُزْ زُ ل َ ] (ع اِ مرکب ) زقاطة. تخم کنگر. حب العرعر. فلفل السودان . حب العزیز. سقیط. و آن غیر تخم کنگر است و مؤلف اختیارات بیان کرده و مؤلف تذکرةگوید که نبات او کمتر از ذرعی ، و برگش مستدیر مثل درهم و حب ّالسمنة قسم صغیر اوست ...
-
سپستان
لغتنامه دهخدا
سپستان . [ س ِ پ ِ ] (اِ) «سبست » (فرانسوی )، «کردیامیکسا» (لاتینی ). (ثابتی ص 186). پهلوی «اسپَی » (آرامش گاه ، ملجاء)، ارمنی عاریتی و دخیل «اسپیَکَن » (مهمان )، باید از شکل «اسپینی » ناشی شده باشد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). میوه ای است بقدر آلو...