کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرفه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حرفة
لغتنامه دهخدا
حرفة. [ ] (اِخ ) ابن خزیمةبن زیدبن لیث بن اسلم . بطنی از عرب . (سمعانی ).
-
حرفة
لغتنامه دهخدا
حرفة. [ ] (اِخ ) ابن زیدبن ملک بن حنظله . پدر بطنی از عرب . (سمعانی ص 164).
-
حرفة
لغتنامه دهخدا
حرفة. [ ] (اِخ ) ابن مالک بن ثعلبةبن غیم بن حبیب بن کعب بن یشکر. پدر بطنی از عرب . (سمعانی ص 164).
-
حرفة
لغتنامه دهخدا
حرفة. [ ح َ ف َ ] (اِخ ) ابن ثعلبةبن بکربن حبیب . پدر بطنی از اعراب . (سمعانی ص 164). و منسوب بدان حرفی است .
-
حرفة
لغتنامه دهخدا
حرفة. [ ح َ ف َ ] (ع مص ) سرمه کشیدن در چشم . || رفتن چیزی در مال کسی .
-
حرفة
لغتنامه دهخدا
حرفة. [ ح ِ ف َ ] (ع اِ) پیشه . (دهار). شغل . حرفت . صناعت که روزی بدان بدست آرند. کار. کسب .- امثال : حرفه آموزی از حرقت مفلسی نسوزی . (جامعالتمثیل ).|| تیزی . تندی . || طعمة.
-
حرفة
لغتنامه دهخدا
حرفة. [ ح ُ ف َ ] (ع اِ) یکی سپندان . یکی حُرف .
-
حرفة
لغتنامه دهخدا
حرفة. [ ح ُ ف َ ] (ع اِمص ) بی بختی . حرمان . بی بهره شدن . بی روزی بودن . - حرفةالادب ، و حرفةالفضل ؛ بدبختی که غالباً ادباء و اهل فضل بدان دچارند : حرقت حرفت ادب در او رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص 361).اگر حرفةالفضل مانع نشدچرا سوی...
-
اهل حرفه
لغتنامه دهخدا
اهل حرفه . [ اَ ل ِ ح ِ ف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیشه ور. صاحب حرفه . و رجوع به تذکرةالملوک چ 2 ص 49 شود.
-
حرفه درق
لغتنامه دهخدا
حرفه درق . [ ح ِ ف َ دَ رَ ] (اِخ ) دهی جزءدهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر در 28هزارگزی شمال خاوری آبش احمد مرکز دهستان و 14500گزی جاده ٔ ارابه رو اصلاندوز - لاریجان . کوهستانی و گرمسیر و مالاریائی است . سکنه ٔ آن 132 تن . شیعه . ترکی . آب آن از...
-
جستوجو در متن
-
فقراء
لغتنامه دهخدا
فقراء. [ ف ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فقیر. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کسانی که حرفه ای ندارند یا صاحبان حرفه که حرفه ٔ آنها زندگیشان را کفایت نکند. (از اقرب الموارد) : لیطلق علی الفقراء و المساکین . (تاریخ بیهقی ). کهف ال...
-
ژکه
لغتنامه دهخدا
ژکه . [ ژُ ک ِ ] (فرانسوی ، اِ) کلمه ای است انگلیسی و دخیل در زبان فرانسه و در فارسی بمعنی سوارکارو شخصی که حرفه اش تاختن اسبهای مخصوص مسابقه است .
-
خصاص
لغتنامه دهخدا
خصاص . [ خ َص ْ صا] (ع ص ) انتساب به حرفه ٔ خصاصی و صاحبان این پیشه پاره ای چیزها را از نی می سازند. (از انساب سمعانی ).
-
جزمودق
لغتنامه دهخدا
جزمودق . [ ] (اِخ ) قریه ای است از توابع آباده ٔ فارس . حرفه ٔ اهالی آنجا قاشق تراشی و جعبه سازی است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 226).