کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرص و آز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حرص خوردن
لغتنامه دهخدا
حرص خوردن . [ ح ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) به خود پیچیدن . عصبی شدن با خودداری . خشم آوردن .
-
حرص گرفتن
لغتنامه دهخدا
حرص گرفتن . [ ح ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) عصبی شدن : حرصم گرفت ؛ عصبی شدم .
-
جستوجو در متن
-
شومة
لغتنامه دهخدا
شومة. [ م َ ] (ع اِ) غرور و تکبر. || حرص و آز. (ناظم الاطباء).
-
تب آز
لغتنامه دهخدا
تب آز. [ ت َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ) کنایه از شدت حرص باشد. حرارت طمع. شدت و حدت شره : کفت عیسی آسا به اعجاز همت تب آز را پیش از آهنگ بسته .خاقانی .
-
محرص
لغتنامه دهخدا
محرص . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ) در حرص و آز انداخته شده . (غیاث ) (آنندراج ).
-
بی شره
لغتنامه دهخدا
بی شره . [ ش َ رَه ْ ] (ص مرکب ) (از:بی + شره ) بی آز و طمع. بدون حرص و آز : بغرض دوستی مکن که خواص درس والتین بی شره نکنند. خاقانی .رجوع به شره شود.
-
تحریص
لغتنامه دهخدا
تحریص . [ ت َ ] (ع مص ) آزمند و راغب گردانیدن کسی را بر چیزی . (از اقرب الموارد). آزمند گردانیدن کسی را بر چیزی . (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). در شغف و آز انداختن . (آنندراج ). ترغیب و تحریک و ورغلانیدگی . (ناظم الاطباء). به حرص و آز انداختن . (فرهنگ...
-
آز
لغتنامه دهخدا
آز. (اِ) زیاد جُستن . زیاده جوئی . افزون خواهی . افزون طلبی . خواهش بسیاری از هر چیز. طمع. ولع. حرص . شره . شُح ّ. تنگ چشمی : از فرطعطای او زند آزپیوسته ز امتلا زراغن . ابوسلیک .جاه است و قدر و منفعه آن را که طَمْع نه عز است و صدر و مرتبه آن را که آز...
-
جعثبة
لغتنامه دهخدا
جعثبة. [ ج َ ث َ ب َ ] (ع مص ) حرص و آز. (تاج العروس ). حریص و آزناک شدن . (ناظم الاطباء). در منتهی الارب جعتبه به معنی حرص و آزناکی و آزناک شدن آمده است .
-
هوع
لغتنامه دهخدا
هوع . (ع اِمص ) هَوع . بدی آز و حرص و سختی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || دشمنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عداوت . (اقرب الموارد).
-
لهس
لغتنامه دهخدا
لهس . [ ل َ ] (ع مص ) لیسیدن . لحس . || پستان لیسیدن کودک بی مکیدن . || انبوهی کردن بر طعام از حرص و آز. (منتهی الارب ).
-
ملاهسة
لغتنامه دهخدا
ملاهسة. [ م ُ هََ س َ ] (ع مص ) پیشی گرفتن بر چیزی و انبوهی نمودن بر آن . || انبوهی کردن بر طعام از حرص و آز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
میمون اختر
لغتنامه دهخدا
میمون اختر. [ م َ مو / م ِ مو اَ ت َ ] (ص مرکب ) خوش اقبال . خجسته پی : ای معرا اصل عالی جوهرت از حرص و آزوی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو.حافظ.
-
تطنیف
لغتنامه دهخدا
تطنیف . [ ت َ ](ع مص ) با آز و حرص قریب کردن نفس خود را. || تهمت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خار و خسک بر دیوار نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).