کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرامزاده حرامزاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زادغر
لغتنامه دهخدا
زادغر. [ غ َ ] (اِ مرکب ) حرامزاده . (آنندراج ) (شعوری ) (ناظم الاطباء). مرکب است از: زاد (زاده ، فرزند) و غر (روسبی ) وعلم است حرامزاده را. (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 62).
-
سندر
لغتنامه دهخدا
سندر. [ س ِ دِ ] (اِ) حرامزاده . (جهانگیری ). رجوع به سند و سندره شود.
-
ابن غیه
لغتنامه دهخدا
ابن غیه . [ اِ ن ُ غ َی ْی َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) حرامزاده . خلاف ابن رشده .
-
ریکن
لغتنامه دهخدا
ریکن . [ ک َ ] (ص ، اِ) مکار. حرامزاده . نانجیب . بدخواه . بدذات . پلید. ناپاک . || ساحر. جادوگر. || شرور. (ناظم الاطباء).
-
فاجره بچه
لغتنامه دهخدا
فاجره بچه . [ ج ِ رَ / رِ ب َچ ْ چ َ/ چ ِ ] (اِ مرکب ) فرزند حرامزاده . (ناظم الاطباء).
-
ویج
لغتنامه دهخدا
ویج . (ص ، اِ) ویژ. ویژه .- ایران ویج ؛ ایران مرکزی . کشور ایران .|| بیج . حرامزاده . سند.
-
دغول
لغتنامه دهخدا
دغول . [ دَ ] (ص ) داغول . حرامزاده . عیار. حیله باز. مکار. (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رجوع به داغول شود.
-
غرزاد
لغتنامه دهخدا
غرزاد. [ غ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) حرامزاده . (آنندراج ). ترکیبی است از غر (قحبه ) و زاد. زاده ٔ روسبی و قحبه . (ناظم الاطباء).
-
ابن زنیه
لغتنامه دهخدا
ابن زنیه . [ اِ ن ُ زَ / زِ ی َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) حرامزاده . (مهذب الاسماء). پسر زنا. خلاف ابن رشده .
-
ابن صبح
لغتنامه دهخدا
ابن صبح . [ اِ ن ُ ص ُ ] (ع اِ مرکب ) آفتاب . || روز. || خورشید. || حرامزاده . (مهذب الاسماء). ابن عجل . ابن الصبح .
-
مول کردن
لغتنامه دهخدا
مول کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زناکاری کردن . از مردی به طرز نامشروع بار گرفتن . طفل حرامزاده به دنیا آوردن زن . (فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به مول شود.
-
مسند
لغتنامه دهخدا
مسند. [ م َ ن َ ] (ص ) حرامزاده . (ناظم الاطباء) (شعوری ) . || تنبل و هیچکاره . || دروغگوی . لاف گوی . گزافه گوی . || بدذات و بدکردار. (از ناظم الاطباء).
-
داغول
لغتنامه دهخدا
داغول . (ص ) عیار و مکار و حرامزاده . (برهان ). آب زیر کاه . دغول . (برهان ). ناپاک . خشوک . (آنندراج ). جامغول . (جهانگیری ). محیل . سند. (آنندراج ). تبند. (برهان ).
-
دغل زن
لغتنامه دهخدا
دغل زن . [ دَ غ َ زَ ] (نف مرکب ) دغاباز و ناراست کار. (آنندراج ). || فاسق و زناکار. || شرور. خائن . حرامزاده . || سکه ٔ قلب زن . (ناظم الاطباء).
-
تحرمز
لغتنامه دهخدا
تحرمز. [ ت َ ح َ م ُ] (ع مص ) ذکی گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ذکاوت داشتن و زیرک بودن . (فرهنگ نظام ). || حرام زادگی کردن و گویند این لفظ را فارسیان وضع کرده اند، و از حرامزاده مشتق است . (برهان ). حرامزادگی کردن و این موضوع ...