کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حذف کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حذف کردن
لغتنامه دهخدا
حذف کردن . [ ح َک َ دَ ] (مص مرکب ) افکندن . انداختن . اسقاط. بینداختن . بیفکندن . ساقط کردن .
-
واژههای مشابه
-
حذف مقابلی
لغتنامه دهخدا
حذف مقابلی . [ ح َ ف ِ م ُ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) احتباک . نوعی حذف در اصطلاح نحویان است . رجوع به احتباک شود.
-
بنات حذف
لغتنامه دهخدا
بنات حذف . [ ب َ ت ُ ح َ ذَ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از گوسفندان حجاز که سیاه و کوچک اند. (از المرصع).
-
جستوجو در متن
-
مکانفة
لغتنامه دهخدا
مکانفة. [ م ُ ن َ ف َ ] (ع مص ) با کسی یاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). یکدیگر را یارمندی کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). همدیگر را یارمندی و اعانت کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نزد عروضیان اثبات یکی از دو حرف یا اثبات دو حرف است ...
-
اختزال
لغتنامه دهخدا
اختزال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تنها و منفرد بودن . || انداختن . || بریدن . اقتطاع . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پاره ای از چیزی بریدن . پاره کردن . || بریده شدن . انقطاع . || انفراد. انفراد برأی . || حذف . || از میان بردن : هرآنچه در ایام هرج و مرج ...
-
افساندن
لغتنامه دهخدا
افساندن . [ اَدَ ] (مص ) گرد سبوس و جز آن از غله دور کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). گرد و جز آن که بر جامه و امثال آن نشسته باشد دور کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). افسانیدن . (شرفنامه ) (مؤید). فسانیدن . (شرفنامه ٔ منیری ). د...
-
پاو
لغتنامه دهخدا
پاو. (اِ) حسین خلف گوید: شستن و پاکیزه کردن باشد. (برهان ). و رشیدی آورده است : شستن و پاک کردن . و از این مأخوذ است پازهر که در اصل پاوزهر بوده یعنی شوینده و پاک کننده ٔ زهر بکثرت استعمال واورا حذف کردند چنانکه ناخدا در اصل ناوخدا بوده ، یعنی صاحب ...
-
خبان
لغتنامه دهخدا
خبان . [ خ ِ ] (ع مص ) درنوشتن جامه و دوختن آن تا کوتاه شود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از البستان ) (از لسان العرب ). تو گذاشتن پارچه . لاگذاشتن پارچه برای کوتاه کردن آن . || پنهان کردن غذا ...
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ ج َزْءْ ] (ع مص ) بخش کردن و پاره پاره نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره پاره کردن . (دهار) (ناظم الاطباء). تقسیم و تجزیه کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || محکم بستن . (ازمتن اللغة) (از ناظم الاطباء) (از منتهی...
-
اعلال
لغتنامه دهخدا
اعلال . [ اِ ] (ع مص ) خداوند شتران دوبار آب خورده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دوباره خوراندن قوم شتران خود را. (از اقرب الموارد). || دوباره آب خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوباره آب خورانیدن . (از اقرب الموار...
-
اقتطاع
لغتنامه دهخدا
اقتطاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پاره ای از چیزی جدا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ای از چیزی واکردن . (تاج المصادر بیهقی ). پاره ای از چیزی بدر کردن . (آنندراج ). || پاره ای از مال کسی گرفتن . یقال : اقتطعت قطیعاً من غنم فلان . (منتهی الارب ...
-
جب
لغتنامه دهخدا
جب . [ ج َب ب ] (ع مص ) غلبه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بریدن . (قطر المحیط). || خادم کردن . (تاج المصادر زوزنی ). برآوردن خصیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : خصی مجبوب . (منتهی الارب ). خایه کندن . (آنندراج ). || فائق آمدن . (...
-
قطف
لغتنامه دهخدا
قطف . [ ق َ ] (ع اِ) یکی قطوف . (اقرب الموارد). رجوع به قطوف شود. || (اِمص ) (اصطلاح عروض ) حذف تاء و نون و ساکن کردن لام است از مفاعلتن تا مفاعل ْ گردد و به فعولن نقل شود. (اقرب الموارد). || (اِ) گیاهی است نرم دارای برگ پهن که آن را پزند. واحد آن قَ...