کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حد ردۀ قطری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حد اردشیر
لغتنامه دهخدا
حد اردشیر. [ ح َدْ دِ اَدَ / دِ ] (اِخ ) سامان اردشیر. موسی خورن از قول ازفیرمیلین نقل می کند (بند77) پروبوس ، که بر یونانیها سلطنت میکرد، با اردشیر صلح کرد و مملکت ما را تقسیم و حدود آنرا با خندقهائی معلوم داشت . اردشیر طبقه ٔ ساتراپها (وُلات ) را ب...
-
حد اصغر
لغتنامه دهخدا
حد اصغر. [ ح َدْ دِ اَ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حد به معنی تعریف و نیز رجوع به قیاس شود.
-
حد اعجاز
لغتنامه دهخدا
حد اعجاز. [ ح َدْ دِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) که از اندازه ٔ طاقت طبیعت بیرون باشد، سخن در حد اعجاز هو ان یرتقی الکلام فی بلاغته الی ان یخرج عن طوق گالبشر و یعجزهم عن معارضته . (تعریفات جرجانی ص 57).
-
حد زدن
لغتنامه دهخدا
حد زدن . [ ح َ زَ دَ ] (مص مرکب ) اجرا کردن حد شرعی . رجوع به حد (اصطلاح فقه ) شود.
-
حد فاصل
لغتنامه دهخدا
حد فاصل . [ ح َدْدِ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرز بین دو چیز اعم از محسوس و معقول . میان دو چیز: طور؛ حد فاصل میان دو چیز. طخوم ؛ حد فاصل میان دو زمین . (منتهی الارب ).
-
حد کردن
لغتنامه دهخدا
حد کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معین کردن . مرز گذاردن .
-
حد متوسط
لغتنامه دهخدا
حد متوسط. [ ح َدْ دِ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حد وسط. درجه ٔ میانگین .
-
حد مشترک
لغتنامه دهخدا
حد مشترک . [ ح َدْ دِ م ُ ت َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جزئی که میان دومقدار بوده پایان یکی و آغاز دیگری بشمار آید، و باید مخالف هر دو مقدار باشد. (تعریفات جرجانی ص 56).
-
حد ناقص
لغتنامه دهخدا
حد ناقص . [ ح َدْ دِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) تعریفی که بفصل قریب تنها یا با جنس بعید باشد مانند تعریف انسان به ناطق یا جسم ناطق . (تعریفات جرجانی ص 57). رجوع به قول شارح شود.
-
حد نداشتن
لغتنامه دهخدا
حد نداشتن . [ ح َ ن َ ت َ ] (مص مرکب منفی ) بی نهایت بودن . بی حد بودن . مافوق حد و اندازه بودن . رجوع به حد به معنی اندازه شود : حد زیبائی ندارند این خداوندان حسن ای دریغا گربخوردندی غم غمخوار خویش . سعدی .این قبای صنعت سعدی که در وی حشو نیست حد زیب...
-
حد وسط
لغتنامه دهخدا
حد وسط. [ ح َدْ دِ وَ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حد متوسط. حد اوسط. حد میانگین . حد میانین . رجوع به حد (اصطلاح منطق ) شود.
-
حد یقف
لغتنامه دهخدا
حدیقف . [ ح َدْ دِ ی َ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سامان توقف . آنجای که ایستند. حد توقف . انتهاء.- حد یقف نداشتن ؛ انتها نداشتن : حرص او حد یقف ندارد.
-
بی حد
لغتنامه دهخدا
بی حد. [ ح َ / ح َدد ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی نهایت . بی پایان . (آنندراج ). بی نهایت و بی کران . بی پایان . غیرمحدود. غیرمتناهی . || بی اندازه . (ناظم الاطباء). کثیر. بیشمار. خارج از اندازه : کجا جای بزم است گلهای بیحدکجا جای صید است مرغان بیمر. فرخی...
-
چاه حد
لغتنامه دهخدا
چاه حد. [ ح َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع قدیم النسق طبس است ، آبش از قنات و هوای آن معتدل میباشد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 132).
-
حد و حساب
لغتنامه دهخدا
حد و حساب . [ ح َدْ دُ ح ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حد و اندازه . حد و مرز. حد و مر. حد و حصر. رجوع به حد به معنی اندازه شود.