کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حدیثی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حدیثی
لغتنامه دهخدا
حدیثی . [ ح َ ] (اِخ ) عبدالرحیم بن نفیس بن وهبان سلمی حدیثی ، مکنی به ابی نصر. متوفی 617 هَ . ق . او راست : الشواهد و الامثال . (هدیة العارفین ج 1 ص 560).
-
حدیثی
لغتنامه دهخدا
حدیثی . [ ح َ ] (اِخ ) علون . محدث است .
-
حدیثی
لغتنامه دهخدا
حدیثی . [ ح َ ] (اِخ ) علی بن عبدالرحمان بن محمدبن بابویه ، مکنی به ابی الحسن سمنجانی فقیه . به اصفهان سکنی گزید و آنجا درگذشت . مقدسی به واسطه ٔ ابیوردی از وی نقل کرده که ما از حدیثه ٔ موصل هستیم . یاقوت گوید: سمنجان از اعمال طخارستان است که ماوراء ...
-
حدیثی
لغتنامه دهخدا
حدیثی . [ ح َ ] (اِخ ) فضل . فرقه ٔ حدیثیه از معتزله بدو منسوبند. و تهانوی آن را بغلط حدبی آورده است . رجوع به حدیثیة شود.
-
حدیثی
لغتنامه دهخدا
حدیثی . [ ح َ ] (اِخ ) کاتب ابوالحسن بن نفیس متطبب . وی به سال 318 هَ . ق . کناش صغیر یوحنابن سرابیون را به عربی در هفت مقاله ترجمه کرده است . (عیون الانباء ج 1 ص 109).
-
حدیثی
لغتنامه دهخدا
حدیثی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حدیثة. (سمعانی ).
-
حدیثی
لغتنامه دهخدا
حدیثی . [ ح ِدْ دی ثا ] (ع اِ) خبر. آگاهی : سمعت حدیثی حسنة. (آنندراج ).
-
حدیثی
لغتنامه دهخدا
حدیثی .[ ح َ ] (اِخ ) رجوع به زین الدین ابوالحسن علی شود.
-
واژههای مشابه
-
خوش حدیثی
لغتنامه دهخدا
خوش حدیثی . [ خوَش ْ / خُش ْ ح َ ] (حامص مرکب ) خوش سخنی . خوب کلامی . نیکوسخنی . نیک گفتاری .
-
جستوجو در متن
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ] (اِخ ) نام صحابیه ای است و محمدبن المنکدر و زیدبن اسلم از او حدیثی روایت کرده اند.
-
دابغ
لغتنامه دهخدا
دابغ. [ ب ِ ] (اِخ ) مردی معروف از ربیعه . او را حدیثی است . (از منتهی الارب ).
-
حدیث معنعن
لغتنامه دهخدا
حدیث معنعن . [ ح َ ث ِ م ُ ع َ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حدیثی که زنجیره ٔ سند آن مرتب باشد بحیث یروی کل راو عن سابقه بلا انقطاع . حدیثی که عنعنات آن منظم باشد.
-
صخر
لغتنامه دهخدا
صخر. [ ص َ ] (اِخ ) ابن صدقة مکنی به صدقة، تابعی است . سجستانی حدیثی در باره ٔ منع زُخرفه ٔ مساجد از او آورده است . (المصاحف ص 150).