کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حدم
لغتنامه دهخدا
حدم . [ ح َ دَ / ح َ ] (ع مص ) گرم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). سوختن آتش . || گرمی سخت . حدم نار؛ سختی احراق آتش و گرمی آن . (منتهی الارب ). سختی گرمای خورشید. (معجم البلدان ). و برای مقایسه ٔ این کلمه با حمد و مدح و ارتباط این ریشه ها که مقلوب یکدی...
-
واژههای همآوا
-
هدم
لغتنامه دهخدا
هدم . [ هََ ] (ع مص ) دوار سر رسیدن مرد را از سواری کشتی . || پشت شکستن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هدام عارض شدن مرد را. (از اقرب الموارد). || شکستن بنا. (منتهی الارب ). شکستن و افکندن بناء. (اقرب الموارد). || ویران کردن . (منتهی الارب ). وی...
-
هدم
لغتنامه دهخدا
هدم . [ هََ / هََ دَ ] (ع ص ) خون رایگان و باطل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هدر شود.
-
هدم
لغتنامه دهخدا
هدم . [ هََ دَ ] (اِخ ) زمینی است . (منتهی الارب ). در شعر زهیر نام آن آمده است . (معجم البلدان ).
-
هدم
لغتنامه دهخدا
هدم . [ هََ دَ ] (ع اِ) آنچه از کرانه ٔ چاه فرودریده در چاه افتاده باشد: دماؤهم بینهم هدم ای هدر. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هرچه ویران شود و فروافتد. || آنچه از گیاه در سال اول باقی مانده . (اقرب الموارد).
-
هدم
لغتنامه دهخدا
هدم . [ هََ دَ] (ع مص ) سخت گشن خواه گردیدن ناقه . (منتهی الارب ).
-
هدم
لغتنامه دهخدا
هدم . [ هََ دِ ] (ع ص ) مخنث . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هدم
لغتنامه دهخدا
هدم . [ هَِ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ). هدم بن زید کلبی از فصحای عرب است . (ابن الندیم ).
-
هدم
لغتنامه دهخدا
هدم . [ هَِ ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه و درپی کرده یا خاص است به گلیم پشمینه . ج ،اهدام ، هِدَم . (منتهی الارب ). و جمع هِدَم نادر است .(اقرب الموارد). || (ص )پیر سالخورده . || موزه ٔ کهنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هدم
لغتنامه دهخدا
هدم . [ هَِ دَ ] (ع اِ) ج ِ هِدم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هدم
لغتنامه دهخدا
هدم . [ هَُ دُ ] (اِخ ) آبی است در پشت وادی القراء. (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
تحمیق
لغتنامه دهخدا
تحمیق . [ ت َ ] (ع مص ) احمق خواندن . (زوزنی ) (دهار) (فرهنگ نظام ). به حماقت نسبت کردن کسی را. (منتهی الارب ). نسبت حماقت به کسی دادن . (ناظم الاطباء). کسی را احمق خواندن و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). کسی را به حمق نسبت دادن . (اقرب الموارد) (ق...
-
دحم
لغتنامه دهخدا
دحم . [ دَ ] (ع مص ) سخت راندن . (از منتهی الارب ). || آرمیدن و گردآمدن با زن . (منتهی الارب ). بقوت گردآمدن . (زوزنی )(تاج المصادر بیهقی ). || صاحب نشوء اللغةگوید: مدح چون قلب شود حمد گردد و چون بار سوم قلب شود حدم گردد و در مرتبه ٔ چهارم بصورت دحم ...