کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حدد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حدد
لغتنامه دهخدا
حدد. [ ] (اِخ ) (به معنی حدت ) یکی از اولاد اسماعیل میباشد (اول تواریخ ایام 1:30) که در سِفْرِ پیدایش (25:15) حدار خوانده شده است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
حدد
لغتنامه دهخدا
حدد. [ ح َ دَ ] (اِخ ) کوهی است مشرف بر تیماء. ابن السکیت گوید: حدد سرزمین کلب و آنرا از قول کلبی در شرح شعر نابغه یافته است . (معجم البلدان ).
-
حدد
لغتنامه دهخدا
حدد. [ ح َ دَ ] (ع مص ) خشم گرفتن بر... (از منتهی الارب ). || منع. (معجم البلدان ). بازداشت : دونه حدد؛ ای منع. || (ص ) دعوة حدد؛ ای باطلة. || امر حدد؛ ای منیعٌ حرام . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
هدد
لغتنامه دهخدا
هدد. [ هََ دَ ] (ع اِ) آواز سخت و درشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
اشر
لغتنامه دهخدا
اشر. [ اَ ] (ع مص ) نیکو و خوب گردانیدن دندانها را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اَشَرَ الاسنان اشراً؛ حزّزها و حدّد اطرافها. (اقرب الموارد). || شکافتن چوب را به ارّه . (منتهی الارب ). اشرالخشبة بالمنشار اَشراً؛ نشرها. (اقرب الموارد) .
-
بد
لغتنامه دهخدا
بد. [ ب ُدد ] (ع اِ) پشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ). || بت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صنم . (تاج العروس ). فغ. بغ. وثن . طاغوت . جیت . نَصْب . نَصَب .(یادداشت مؤلف ). ج ، بِدَدَة، ابداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ...
-
بازداشت
لغتنامه دهخدا
بازداشت . (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) منع. ممانعت تعرض . (ناظم الاطباء). مَنع. حَدَد. سَدّ. رُطام . حُجران . مَنعی . خَبل . (منتهی الارب ). وَزع . کَف ّ.ممانعت . رَدَع . نهی . || حمایت . نگه داشتن . (شعوری ج 1 ص 152). || (اِ مرکب ) درمیان و فاصله . ...
-
قعود
لغتنامه دهخدا
قعود. [ ق ُ ] (ع مص ) نشستن . (منتهی الارب ). یا قعود نشستن از قیام است و جلوس نشستن از ضجعة و سجدة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یقال : للقائم اقعد و للنائم اجلس . و در کلیات آمده که در جواب «ما یصنع فلان »، گویند یقعد، به معنی یمکث ، خواه ایستاده...