کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجر شفاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حجر شفاف
لغتنامه دهخدا
حجر شفاف . [ ح َ ج َ رِ ش َف ْ فا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حجر الشفاف . ابن البیطار در مفردات گوید: هو اسم ٌ لحجرالقیشور و یذکر فی حرف القاف . رجوع بحجر القیشور شود .
-
واژههای مشابه
-
گل حجر
لغتنامه دهخدا
گل حجر. [ گ ُ ل ِ ح َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتش است و به عربی نار خوانند. (برهان ). کنایه از آتش زیرا که از سنگ بیرون می آید. (آنندراج ).
-
ابن حجر
لغتنامه دهخدا
ابن حجر. [ اِ ن ُ ح َ ج َ ] (اِخ ) ابوالفضل شهاب الدین احمدبن علی عسقلانی (773-852 هَ .ق .). محدث و فقیه و مورخ مصری شافعی . پدرش از علما و دانشمندان عهد خود بود. ابن حجر در سال 827 منصب قاضی القضاتی یافت ، با این صفت پیوسته بتدریس و وعظ اشتغال داشت ...
-
ابن حجر
لغتنامه دهخدا
ابن حجر. [ اِ ن ُ ح َ ج َ ] (اِخ ) شهاب الدین ابوالعباس احمدبن محمدبن علی بن حجر هیثمی سعدی (909 -974 هَ .ق .). در جامع ازهر قاهره فقه و اصول آموخت و قبل از بیست سالگی اجازه ٔ فتوی و تدریس گرفت . سه مرتبه بزیارت خانه رفت و آخرین بار در 940 در آنجا مت...
-
حجر آسیوس
لغتنامه دهخدا
حجر آسیوس . [ ح َ ج َ رِ س ِ ] (ع اِ) سنگ شوره . نمک چینی . بارود باروت . ثلج الصین . حسین خلف گوید، یعنی سنگ شوره چه آسیوس بیونانی شوره را گویند، و آنرا نمک چینی خوانند. (برهان قاطع). و ابن البیطار در مفردات آورده است : هوالبارود وقد ذکرته فی الباء ...
-
حجر اخاطیس
لغتنامه دهخدا
حجر اخاطیس . [ ح َ ج َ رِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یشب أبیض . (بحر الجواهر چاپی ). و در برخی نسخه های خطی : احاطیس ، الشب الابیض با حاء مهمله و شب بدون یاء آمده است . و در حرف یاءگوید: یشب حجر یتخذ منه خاتم ... و ینفع المعده ...
-
حجر اخضر
لغتنامه دهخدا
حجر اخضر. [ ح َ ج َ رِ اَ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی سنگ که رنگ سبز دارد. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
-
حجر ارمنی
لغتنامه دهخدا
حجر ارمنی . [ ح َ ج َ رِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگی است نزدیک سنگ لاجورد، لکن لاجورد صافی تر و رنگین تر است و این نرم تر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ابن البیطار گوید: قال ابن سینا، هو حجر یکون فیه ادنی لازوردیة و لیس فی لون اللازورد و لا ...
-
حجر اسماعیل
لغتنامه دهخدا
حجر اسماعیل . [ ح ِ رِ اِ ] (اِخ ) گرداگرد کعبه اندرون حطیم از سوی شمال . مصطبه ای را گویند که دیواری بر آن محیط است و پس از دوره ٔ قریش زیاداتی بر آن کرده و شکل چارگوش رابه شکل مدور نزدیک کرده اند و آن دو در دارد به دو رکن عراقی و شامی . و گویند قبر...
-
حجر اسود
لغتنامه دهخدا
حجر اسود. [ ح َ ج َ رِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) به اصطلاح اهل صناعت [ یعنی کیمیاگران ] موی سر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به حجرالاسود شود.
-
حجر اسیوس
لغتنامه دهخدا
حجر اسیوس . [ ح َ ج َ رِ اَ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگ شوره . چه اسیوس بیونانی شوره را گویند و آنرا نمک چینی خوانند. (آنندراج ). رجوع به حجر آسیوس شود.
-
حجر اصفر
لغتنامه دهخدا
حجر اصفر. [ ح َ ج َ رِ اَ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگی که رنگ زرد دارد. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
-
حجر اطاغیطوس
لغتنامه دهخدا
حجر اطاغیطوس . [ ح َ ج َ رِ ؟ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) رجوع به حجر اناخاطس و حجر غاغاطیس شود.
-
حجر اعرابی
لغتنامه دهخدا
حجر اعرابی . [ ح َج َ رِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکرسنگ . حجرالعاج . سنگ رخم . ابن البیطار در مفردات گوید: قال دیسقوریدوس فی الخامسة یشبه العاج النقی و اذا سحق و ذﱡر علی المواضع التی ینزف منها الدم تضمداً به قطع النزف و اذا احرق کان منه جلاء لل...