کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حجره
لغتنامه دهخدا
حجره . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) جایی است که در میان سیاه چال واقع بود و ارمیای نبی را آنجا حبس نمودند. (ارمیا 37:16، قاموس کتاب مقدس ).
-
حجره
لغتنامه دهخدا
حجره . [ ح ُ رَ ] (ع اِ) پاره ای زمین دیوار در کشیده ٔ مسقف . پاره ای از زمین . (دهار). ج ، حُجَر، حُجرات ، حُجَرات و حُجُرات . || در تداول فارسی زبانان ، اطاق طلبه در مدرسه . || دکان تاجر. || هریک از خلوتهای حمام : حمامی دارای ده حجره . || خانه ٔ خر...
-
واژههای مشابه
-
حجرة
لغتنامه دهخدا
حجرة. [ ح َ ج َ رَ ] (ع اِ) یکی سنگ . ج ، احجار، حجاره .
-
حجرة
لغتنامه دهخدا
حجرة. [ ح َ ج َ رَ ] (ع ص ) ارض حجرة، زمین بسیار سنگ . سنگلاخ .
-
حجرة
لغتنامه دهخدا
حجرة. [ ح َ رَ ] (اِخ ) نام بلده ای به یمن . (معجم البلدان ). قصبه ای است به یمامه (مهذب الاسماء). شاید بنو حجرة بدان منسوب باشند. (صبح الاعشی ج 1 ص 335 و 334).
-
حجرة
لغتنامه دهخدا
حجرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) ناحیه ٔ سرای . ج ، حجر. حجرات . حواجر، یقال للرجل اذا کثرماله انتشرت حجرته ، و فی المثل یربض حجرةً و یرتعی وسطاً.
-
حجرة
لغتنامه دهخدا
حجرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) رجوع به حجره شود.
-
کلاته حجره
لغتنامه دهخدا
کلاته حجره . [ ک َ ت ِ ح َ ج َ رِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان برکال بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. محلی جلگه ای و گرم سیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
هم حجره
لغتنامه دهخدا
هم حجره . [ هََ ح ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) آن که با دیگری در یک حجره زندگی کند. همنشین . دوست : مغی را که با من سر و کار بودنکوروی و هم حجره و یار بود. سعدی .|| در تداول دو کس را گویند که در بازار به یک دکان نشینند و کسب کنند یا دو طالب که در مدرسه ٔ دی...
-
چهل حجره
لغتنامه دهخدا
چهل حجره . [ چ ِ هَِ ح ُ رِ ] (اِخ ) از قراء و مزارع بلوک چناران مشهد مقدس است . (مرآت البلدان ج 4 ص 303). دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. در 14هزارگزی شمال باختری مشهد و 2هزارگزی جنوب کشف رود واقع است . جلگه و معتدل است و 304 ت...
-
جستوجو در متن
-
وروره
لغتنامه دهخدا
وروره . [ وَرْ وَ رَ / رِ ] (اِ) حجره ای که بالای حجره سازند و آن را برباره نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ). || سنجاب . (ناظم الاطباء).
-
حواجر
لغتنامه دهخدا
حواجر. [ ح َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ حَجَرة،ناحیه ٔ سرای . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به حجرة شود.
-
برباره
لغتنامه دهخدا
برباره .[ ب َ رَ / رِ ] (اِ) بربار. (انجمن آرا) (برهان ). حجره ای بر بالای حجره ای دیگر. (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (برهان ). فروار. بربار و بالاخانه و حجره ٔ بالای حجره . (ناظم الاطباء). رجوع به بربار شود. || راهی غیر راه متعارف خانه که از آنجا ...