کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجاز و عراق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بادیه ٔ حجاز
لغتنامه دهخدا
بادیه ٔ حجاز. [ ی َ / ی ِ ی ِ ح ِ ] (اِخ ) بیابانی بحجاز. رجوع به حبیب السیر چ قدیم طهران ج 2 جزو 4 ص 193 شود.
-
جستوجو در متن
-
ظبی
لغتنامه دهخدا
ظبی . [ ظُ ب َی ی ] (اِخ ) آبی است در خاک حجاز که دور از جاده ٔ حاج ّعراق واقع و میان آن تا النقرة یک روز فاصله است .
-
خزاری
لغتنامه دهخدا
خزاری . [ خ ُ ] (اِخ ) موسی بن جعفربن نوح بن محمدخزاری ، مکنی به ابوهارون از خزار بود و به عراق و حجاز رحل اقامت افکند و از محمدبن یزید حدیث شنید و از حمادبن شاکر حدیث کرد. (از معجم البلدان یاقوت ).
-
دیلم
لغتنامه دهخدا
دیلم . [ دَ ل َ ] (اِخ ) مردی از بنی ضبة و او دیلم بن ناسک بن ضبة است ، چون ناسک به عراق و پارس آمد پسر را جانشین خود در حجاز کرد و او آبشخورها بساخت . (از لسان العرب ).
-
نجد
لغتنامه دهخدا
نجد. [ ن َ ] (اِخ ) سرزمین کوهستانی است در شمال جزیرةالعرب ، و مقابل آن تهامه است و آن منطقه ای است ساحلی در مغرب آن . (از اعلام المنجد). از بلاد عرب آنچه برخلاف غور است که تهامه باشد، و گاهی جیم را ضمه دهند. مذکر آید. و اعلای نجد تهامه و یمن است و ا...
-
جاکردیزی
لغتنامه دهخدا
جاکردیزی . [ ک َ ] (اِخ ) محمدبن اسحاق بن ابراهیم بن عبداﷲ. مکنی به ابوالفضل منسوب به جاکردیزه و معروف به جاکردیزی است . وی برای تحصیل حدیث به حجاز و عراق و مصر رفت و از جعفربن محمد فریابی روایت کند و ابوجعفر محمدبن فضلان بن سوید و جز او از وی روایت ...
-
غوبدینی
لغتنامه دهخدا
غوبدینی . (اِخ ) (341 -427 هَ . ق .). حسین بن محمدبن نعیم بن اسحاق بن عبیداﷲغوبدینی حافظ، مکنی به ابونعیم . وی به خراسان و عراق و حجاز رفت و بخدمت شیوخ رسید. در بخارا از ابوصالح خیام و دیگران و در عراق از ابوطاهر مخلص و ابوحفص کتانی و دیگران حدیث شنی...
-
مصقلی
لغتنامه دهخدا
مصقلی . [ م َ ق َ ] (اِخ ) علی بن شجاع بن محمد... مصقلةبن هبیرة شیبانی مصقلی صوفی ، مکنی به ابوالحسن . از محدثان مشهور است و به عراق و حجاز و خراسان سفر کرد و درسال 442 یا 443 هَ . ق . درگذشت . (از لباب الانساب ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن ایوب مکنی به ابوبکر. رئیس شافعیه ٔ نیشابور. وی در خراسان و عراق و حجاز و جبل حدیث شنید و پنجاه و چند سال متصدی افتاء بود و بعقل و رأی مَثَل بود و او را کتبی در فقه و حدیث است . و وفات وی به سال 342 هَ . ق . بوده ...
-
سلیک
لغتنامه دهخدا
سلیک . [ س َ ] (اِ) مخفف بوسلیک است و آن نام مقامی است از جمله ٔ دوازده مقام که آن بزرگ ، بوسلیک ، حجاز، حسینی ، راست ، رهاوی ، زنگوله ، صفاهانک ، عراق ، عشاق ، کوچک و نوا باشد. (برهان ) (آنندراج ). بوسلیک . مقامی از دوازده مقام موسیقی . (ناظم الاطبا...
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن علویةبن حسین فقیه رزاز مکنی به ابوعبداﷲ. راوی بود. وی از جماعتی از مردم عراق و شام و مصر و حجاز روایت کرد و بسال 300 هَ . ق . درگذشت و ابوبکر اسماعیلی و ابواحمدبن عدی و اسماعیل بن سعید و جماعتی دیگر از او روایت میکردند....
-
عسقلانی
لغتنامه دهخدا
عسقلانی . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) آدم ابن أبی ایاس عسقلانی . از راویان است و اصل او از خراسان بود و مدتی ساکن عسقلان شام شد سپس به عراق و حجاز و شام سفر کرد. وی از شعبةو حمادبن سلمة روایت کرده است و محمدبن اسماعیل بخاری و ابوحاتم رازی از او روایت دارند. ...
-
ابوبشر دولابی
لغتنامه دهخدا
ابوبشر دولابی . [ اَ بو ب ِ رِ ] (اِخ ) محمدبن احمد انصاری . یکی از محدثین مشهور. او از مردم دولاب محلتی بطهران بودو در طلب حدیث عراق و شام و حجاز را بگشت و در عرج میان مکه و مدینه به سال 320 هَ . ق . درگذشت . او راست تألیفاتی در تراجم علما و کتاب ا...
-
بسکایری
لغتنامه دهخدا
بسکایری . [ ب َ ی ِ ] (اِخ ) ابوالمشهر احمدبن علی بن طاهربن محمدبن طاهربن عبداﷲ از فرزندان یزدگردبن بهرام بسکایری بود. وی مردی ادیب و فاضل بود و به خراسان و عراق و حجاز سفر کرد و حدیث شنید. رجوع به ص 181 معجم البلدان و ص 124 لباب الانساب شود.