کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حثن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حثن
لغتنامه دهخدا
حثن . [ ح ُ ث ُ ] (اِخ ) جائی در بلاد هذیل است از ازهری . و جز وی گفته اند: موضعی نزد مَثَلَّم باشد و میان آن و مکة دو روز راه است . سلمی بن مقعد قرمی گوید : انا نزعنا من مجالس نخلةفنجیز من حثن بیاض مثلماً.نزعنا به معنی جئنا و نجیز به معنی نَمﱡر باشد...
-
واژههای همآوا
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح َ ] (ع مص ) پارسا گردیدن زن . در پرده شدن و پرهیزگار شدن زن . شوی کردن زن . (منتهی الارب ).
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن ابی بکرالباهل ، مکنی به ابی ریاح . محدث است .
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن حذیفةبن بکر. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 280 و ج 7 ص 150 شود.
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن رباح النصری ، مکنی به ابی بکر. محدث است .
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن قطن صحابیست . برادر حارثه ابن قطن که او نیز از صحابه است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی بمکه . (معجم البلدان ).
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی بین حلب و رقه . (معجم البلدان ). و محمدبن حفص از آنجاست .
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ِ ] (ع اِ) بنا و جای استوار که درون آن رسیدن نتوانند. جان پناه . حصار. پناه گاه . (ترجمان عادل ).دز. (مهذب الاسماء). قلعه . دژ. جای پناه . برج . جای استوار. پناه . پناه جای . موضع استوار که به اندرون آن نتوان رسید. ج ، حُصون ، اَحصان ، حَصَ...
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ِ ] (ع مص ) نهفته شدن زن . (زوزنی ). در پرده و پرهیزگار شدن زن .
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ِ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های هشتگانه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . حدود آن از شمال به دهستان حومه ٔ زرند و سیریز، از خاور به دهستان سبلوئیه ، از جنوب به بخش رفسنجان و از باختر به دهستان نوق رفسنجان . این دهستان در دامنه واقع شده و هوای آن م...
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ُ / ح َ / ح ِ ] (ع اِمص ) پارسائی زن . (منتهی الارب ). پارسائی . (دهار). عفت زن .
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ حَصان و حِصان .
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی سنجری . رجوع به حسن دهلوی شود.