کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حتي الآن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی ٔ. [ ح َ ] (ع اِ) پِسْت مُقل . (منتهی الارب ). || ثمر مقل .
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی . [ ح َت ْ تا ] (اِخ ) نام کوهی از عمان یا جبلة. (معجم البلدان از خط ابن مختار از خط وزیر مغربی ).
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی . [ ح َت ْ تا ] (ع حرف ) عتی . تا. (ترجمان القرآن ). الی . از حروف جرّ است . ابن هشام گوید: حتی به یکی از سه معنی آید: انتهاء غایت و این بیشتر از دیگر معانی استعمال شود، تعلیل ، استثناء به معنی الا واین از دیگران کمتر بکار رود و کمتر کسی آن را یا...
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی . [ ح َت ْ تی ] (ع اِ) مُقل . || پست مقل . || مقل بلایه و خشک . || متاع زنبیل . || بوریای بافته از برگ خرما که از آن زنبیل سازند. || ثفل خرما و پوست آن . || سرگین یا پشک جمعشده در جائی . || پرهای مگس و جز آن در انگبین . (منتهی الارب ).
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی . [ ح َت ْی ْ] (ع مص ) دوختن . جامه دوختن . (زوزنی ). || استوار گردانیدن . تافتن . احتاء. (از منتهی الارب ).
-
حتی
لغتنامه دهخدا
حتی . [ ح ِت ْ تی ] (اِخ ) نام مملکت یکی از اقوام قدیمه که پیش از تمدن فینیقیان در اسیةالصغری مملکت و شوکتی عظیم داشته اند . رجوع به حتیان شود.
-
جستوجو در متن
-
عباسیة
لغتنامه دهخدا
عباسیة. [ ع َب ْ با سی ی َ ] (اِخ ) محله ای است در بغداد که گمان میرود اکنون خراب شده باشد و مابین دوراه و جلو قصر منصور و نزدیک محله ای که الآن معروف به باب البصره است واقع شده و آن منسوب است به عباس بن محمدبن علی بن عبداﷲبن العباس . (از معجم البلدا...
-
علی رمیلی
لغتنامه دهخدا
علی رمیلی . [ ع َ ی ِ رُ م َ ] (اِخ ) ابن محسن صعیدی مالکی شاذلی وفائی ، مشهور به رمیلی و مکنّی به ابوصلاح . متوفی در سال 1130 هَ . ق . او راست : 1 - تعطیرالانفاس بمناقب سیدی ابی الحسن الشاذلی و سیدی ابی العباس . 2 - الدررالحسان فی حل مشکل قوله تعالی...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن نصراﷲ حلبی معروف به ابن سلّوم . وی رئیس اطباء دولت عثمانی و ندیم سلطان محمدبن ابراهیم بود. و در حلب متولد شد و هم در آنجا نشأت یافت و نزد دانشمندان آن سامان تلمذ کرد و در علوم عقلی و طب سرآمد اقران گردید. صالح آوازی خوش داش...
-
ناخدای شیرازی
لغتنامه دهخدا
ناخدای شیرازی . [ خ ُ ی ِ ] (اِخ ) میرزامحمد حسین شیرازی از شاعران قرن سیزدهم هجری است . وی به سفارت از طرف دولت ایران به بنگاله ٔ هند رفت . در زمان تألیف تذکره ٔ صبح گلشن در کلکته به شغل تجارت مشغول بوده است ، صاحب تذکره ٔ مزبور آرد: «بعض سخنوران ع...
-
عزیز
لغتنامه دهخدا
عزیز. [ ع َ] (اِخ ) شوهر زلیخا. (آنندراج ). در قرآن کریم ، به منزله ٔ صفتی است برای شخصی بنام پوتیفار (معرب ، فطیفر) که در دستگاه فرعون معاصر موسی (ع ) بسیار مقتدر و بانفوذ بود. (فرهنگ فارسی معین ) : و قال نسوة فی المدینة امراءة العزیز تراود فتاها (ق...
-
اشتر
لغتنامه دهخدا
اشتر.[ اَ ت َ ] (اِخ ) ناحیه ای است میانه ٔ نهاوند و همدان . ابن فقیه گوید: در کوه نهاوند دو صورت است از برف ،یکی بشکل گاو و یکی بشکل ماهی و این دو طلسم است و در تابستان و زمستان بحال خود باقی و ظاهر و مشهور همه کس میباشد و هرگز آب نمیشود. گویند این ...
-
مستمر
لغتنامه دهخدا
مستمر. [ م ُ ت َ م ِرر ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمرار. درگذرنده و رونده . (از اقرب الموارد). || دائمی و پایدار و پی درپی و رونده بر یک روش و حالت واحدچنانکه گویند عادت مستمر. (از اقرب الموارد). استوار و روان و پیوسته و دائم . (غیاث ) (آنندراج ). پایا....
-
اشپختر
لغتنامه دهخدا
اشپختر. [ اِ پ ُ ت ُ ] (اِخ ) (تصرفی است در کلمه ٔ روسی اسپختر که در فرانسه انسپکتر و در انگلیسی اینسپکتر آمده ، بمعنی مفتش ) در جنگهای ایران و روسیه در زمان فتحعلیشاه سرداری روسی از اهل گرجستان بود که نام اصلی او «تسیت سیانوف » بوده که ایرانیان او ر...