کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبل حبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبل حبل
لغتنامه دهخدا
حبل حبل . [ ح َ ب َ ح َ ب َ ] (ع اِ) کلمه ای است که عرب گوسفندان را بدان زجر کنند. رجوع به حبرحبر شود.
-
جستوجو در متن
-
حسن کاشانی
لغتنامه دهخدا
حسن کاشانی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) (سیدمیر...) صاحب روزنامه ٔ حبل المتین . رجوع به حسن حبل المتین شود.
-
ارمام
لغتنامه دهخدا
ارمام . [ اَ ] (ع ص ) (جمع است و واحد را بدان وصف کنند) حبل ارمام ؛ حبل رمام . ریسمان پوسیده . رسن کهنه و پوسیده . (منتهی الأرب ).
-
دام گرفتن
لغتنامه دهخدا
دام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) حبل . (دهار). اما کلمه ٔ «حبل » که در دهار بمعنی دام گرفتن است در منتهی الارب معنی گرفتن شکار بدام دارد و درین صورت محتمل بلکه آشکار است که معنی حبل «بدام گرفتن » است نه «دام گرفتن » و تواند بود که این سهو از کات...
-
شتین
لغتنامه دهخدا
شتین . [ ش َ ] (اِ) ریسمان . حبل . رسن . (ناظم الاطباء).
-
نطاب
لغتنامه دهخدا
نطاب . [ ن ِ ] (ع اِ) سر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رأس .(اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد). || رگ گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از المنجد). حبل العنق ، و گفته اند: حبل العاتق . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). |...
-
قوی
لغتنامه دهخدا
قوی . [ ق َ ] (ع ص ) حبل قَو؛ رسن مختلف تاهها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قو
لغتنامه دهخدا
قو. [ ق َ وِن ْ ] (ع ص ) حبل قَو؛ رسن مختلف تاهها. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مشزور
لغتنامه دهخدا
مشزور. [ م َ ] (ع اِ) حبل مشزور؛ رسن باشگونه تافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
معتلب
لغتنامه دهخدا
معتلب . [ م ُ ع َ ل َ ] (ع ص ) نرم و سست . (منتهی الارب )؛ حبل معتلب ؛ ریسمان سست . (از اقرب الموارد).
-
احذق
لغتنامه دهخدا
احذق . [ اَ ذَ ] (ع ص ) حبل اَحذَق ؛ طنابی پاره پاره . || (ن تف ) حاذق تر. استادتر.
-
احصد
لغتنامه دهخدا
احصد. [ اَ ص َ ](ع ص ) حبل اَحصَد؛ رَسَن محکم تافته . (منتهی الارب ).
-
ارماق
لغتنامه دهخدا
ارماق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رَمق ، به معنی باقی جان . || (ص ) حبل ٌ ارماق ؛ رسن سست . (منتهی الأرب ).
-
گیسوی
لغتنامه دهخدا
گیسوی . (اِ) گیسو. رجوع به گیسو و گیس شود. || در نزد صوفیه طریق طلب را گویند به عالم هویت که حبل المتین عبارت از آن است . (یادداشت به خط مؤلف ).