کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبشة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبشة
لغتنامه دهخدا
حبشة. [ ح َ ب َ ش َ ] (اِخ ) ابن قیس نهمی . از بنی نهم ، بطنی از همدان . اهل سیر گویند: او بطف (کربلا) حاضر شدو در عاشورا کشته گردید. (تنقیح المقال ج 1 ص 250).
-
واژههای مشابه
-
حبشه
لغتنامه دهخدا
حبشه . [ ح َ ب َ ش َ ] (اِخ ) مردم حبشستان . حبشی . گروهی از سیاهان . قومی از بنی حام . گروهی از سیاهان غیر هند. (منتهی الارب ). ج ، حُبشان .
-
حبشه
لغتنامه دهخدا
حبشه . [ ح َ ب َ ش َ ] (اِخ ) مملکت حبشستان . حبش . مملکت سیاهان . کشور سیاهان . حبشستان . آبی سینی . اتیوپی . کشور بزرگی است در خاور آفریقا، واقع در باختر باب المندب و از کشورهای باستانی بشمار است .مرزهای کنونی : از طرف باختر محدود است به سودان و از...
-
حبشه بر
لغتنامه دهخدا
حبشه بر. [ ح َ ب َ ش َ ب ُ ](اِخ ) نام موضعی به خرم آباد. رجوع به سفرنامه ٔ استرآباد و مازندران رابینو ص 21 و 23 و 24 و 106 شود.
-
جستوجو در متن
-
آدوآ
لغتنامه دهخدا
آدوآ. (اِخ ) پایتخت تیگره در حبشه دارای پنج هزار سکنه ، و شکست سپاه ایتالیا از مردم حبشه در 1313 هَ . ق . / 1896 م . در این شهر بود.
-
حطاب
لغتنامه دهخدا
حطاب . [ ح َطْ طا ] (اِخ ) ابن حارث . صحابیست و بعضی به خاء معجمه گفته اند. وی از مهاجرین حبشه است و در راه حبشه وفات کرد.
-
ناستوزن
لغتنامه دهخدا
ناستوزن . [ ت ُ زِ ] (اِخ ) ناستوزنن . پادشاه حبشه است . گویا کامبوجیه در زمان او به حبشه حمله کرد.
-
هجرتین
لغتنامه دهخدا
هجرتین . [ هَِ رَ ت َ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ، هجرت به حبشه و هجرت به مدینه باشد. رجوع به هجرتان و به حبشه شود.- ذوالهجرتین ؛ آنکه به سوی حبشه و مدینه هجرت کرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). ...
-
ناصع
لغتنامه دهخدا
ناصع. [ ص ِ ] (اِخ ) از بلاد حبشه است . (از معجم البلدان ).
-
حبشستان
لغتنامه دهخدا
حبشستان . [ ح َ ب َ ش ِ ] ((اِخ ) مملکت حبشه .
-
داناکیل
لغتنامه دهخدا
داناکیل . (اِخ ) نامی که عرب بمردم حبشه داده اند.
-
هجرتان
لغتنامه دهخدا
هجرتان . [ هَِ رَ ] (اِخ ) بصیغه ٔ تثنیه یعنی دو هجرت یکی هجرت به حبشه باشد و دیگری هجرت به مدینه . (ناظم الاطباء). دو هجرت ؛ نخستین به حبشه و دیگری به مدینه . (مهذب الاسماء). در اصطلاح اسلام ، هجرت به حبشه و هجرت به مدینه باشد. (از معجم متن اللغة). ...
-
آدیس آبابا
لغتنامه دهخدا
آدیس آبابا. (اِخ ) پایتخت مملکت حبشه دارای 50000 تن سکنه .