کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبار
لغتنامه دهخدا
حبار. [ ] (اِخ ) شهریست [ به ناحیت کرمان ] میان سیرگان و بم . جایی سردسیر و هوای درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (حدود العالم ).
-
حبار
لغتنامه دهخدا
حبار. [ ح َب ْ با ] (ع ص ) سمعانی گوید: هذه النسبة الی بیع الحبر و عمله و هو السواد الذی یکتب به .و فیروزآبادی گوید: حبار بمعنی حبرفروش غلط باشد.
-
حبار
لغتنامه دهخدا
حبار. [ ح ِ / ح َ ] (ع اِ) نشان . ج ، حبارات . (مهذب الاسماء).
-
واژههای همآوا
-
هبار
لغتنامه دهخدا
هبار. [ هََ ب ْ با ] (اِخ ) ابن ابی العاص بن نوفل ... القرشی ، صحابی است . پدرش در جنگ بدر کشته شد در حالی که کافر بود. وی پسری به نام عمر داشت که در شام بود و از اعقاب او خالدبن یزیدبن عمر در اول دولت بنی عباس همراه با سایر بنی امیه در شام کشته شد. ...
-
هبار
لغتنامه دهخدا
هبار. [ هََ ب ْ با ] (اِخ ) ابن الاسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزی بن قصی القرشی الاسدی . مادرش فاخته دختر عامربن قرظة. از شعرای دوره ٔ جاهلیت عرب که اسلام را درک کرد و اسلام آورد و در سلک صحابه درآمد. وی جد سلسله ٔ هباریان ، پادشاهان هند بود. این سلسله...
-
هبار
لغتنامه دهخدا
هبار. [ هََ ب ْ با ] (اِخ ) ابن صیفی . صحابی است . (الاصابة فی تمییزالصحابة).
-
هبار
لغتنامه دهخدا
هبار. [ هََ ب ْ با ] (اِخ ) ابن وهب بن حذافة.صحابی است . ابن اسحاق و بلاذری وی را از جمله ٔ مهاجران به حبشه ذکر کرده اند. (الاصابة فی تمییزالصحابة).
-
هبار
لغتنامه دهخدا
هبار. [ هََ ب ْ با ] (ع ص ) سیف هبار؛ شمشیر بران . (ناظم الاطباء). تیغ بران . (منتهی الارب ). بتاک . (اقرب الموارد).
-
هبار
لغتنامه دهخدا
هبار. [ هََ ب ْ با] (اِخ ) ابن سفیان بن عبدالاسدبن هلال .... المخزومی . صحابی است . ابن اسحاق و دیگران ، او را از جمله ٔ مهاجران به حبشه آورده اند. (از الاصابة فی تمییزالصحابة).
-
هبار
لغتنامه دهخدا
هبار. [ هََ ب ْبا ] (ع ص ) کپی بسیارپشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). القرد کثیرالشعر. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
حبارات
لغتنامه دهخدا
حبارات . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حبار.
-
حبری
لغتنامه دهخدا
حبری . [ ح ِ ری ی ] (ص نسبی ) سیاهی فروش . (منتهی الارب ). مرکب فروش . و دوده ٔ مرکب فروش و حبّار غلط است . هذه النسبة الی الحبر الذی یکتب به ، و بیعه و عمله . (سمعانی ).
-
حبر
لغتنامه دهخدا
حبر. [ ح ِ ] (ع اِ) زگاب . سیاهی . دوده . دوده ٔ مرکب . مرکب . مداد. نقس . زگالاب . سیاهی دوات : بر پر الفی کشید نتوانست از بی قلمی و یا ز بی حبری . منوچهری .آنهمه حبر و قلم فانی شودو این حدیث بی عدد باقی بود. مولوی .گر نباشد یاری حبر و قلم کی فتد بر...