کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاکم سمرقندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاکم سمرقندی
لغتنامه دهخدا
حاکم سمرقندی . [ ک ِ م ِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) ابونصر احمدبن محمد سمرقندی .متوفی بسال 321 هَ . ق . او راست : رساله ای در علم الشروط و السجلات . (کشف الظنون چ 1 استانبول ج 2 ص 58).
-
واژههای مشابه
-
شهید حاکم
لغتنامه دهخدا
شهیدحاکم . [ ش َ ک ِ ] (اِخ ) حاکم شهید، محمدبن محمدبن احمدبن عبداﷲبن عبدالمجیدبن اسماعیل بن الحاکم ملقب به ابوالفضل بلخی مروزی سلمی . وزیر شهید حمید سامانی در خراسان که در سال 334 هَ . ق . بقتل رسید و درمقبره ٔ سورکدان مرو بخاک سپرده شد. شهید حاکم ا...
-
حاکم اول
لغتنامه دهخدا
حاکم اول . [ ک ِ م ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) رجوع به حاکم بامر اﷲ ابوالعباس شود.
-
حاکم جشم
لغتنامه دهخدا
حاکم جشم . [ ک ِ م ِ ج َ ] (اِخ ) ابوسعد محسن بن محمد کرامة بیهقی . رجوع به محسن ... بیهقی و تاریخ بیهق ص 212 شود. || ابوسعد هادی . رجوع به هادی ... و تاریخ بیهق ص 213 شود. || عفیف القضاة. رجوع به عفیف القضاة و تاریخ بیهق ص 213 شود. || محمدبن محسن بن...
-
حاکم شدن
لغتنامه دهخدا
حاکم شدن . [ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حکومت یافتن . به حکومت منصوب گردیدن . || غالب شدن در دعوی یا در محکمه .
-
حاکم شرع
لغتنامه دهخدا
حاکم شرع . [ ک ِ م ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجتهدی که به دعاوی رسد و حکومت در مرافعات کند. مقام قضائی روحانیون قدیم که به حل ّ و فصل دعاوی مردم قیام میکردند. قاضیی که بر طبق قوانین مذهبی حکم دهد. رجوع به محکمه ٔ شرع و آیین دادرسی تألیف متین ...
-
حاکم شهید
لغتنامه دهخدا
حاکم شهید. [ ک ِ م ِ ش َ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن احمد حنفی . وی یکی ازمؤلفین علم شروط است . (کشف الظنون ج 2 ص 59). او راست : الغرر (کشف الظنون ج 2 ص 154) و مختصر اصول الزیادات ، در اختصار کتاب زیادةالزیادات تألیف محمدبن حسن شیبانی . (کشف الظنون ج 2 ...
-
حاکم صلح
لغتنامه دهخدا
حاکم صلح . [ ک ِ م ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فقیه . || داوربخش . امین صلح . رجوع به محکمه ٔ صلح و آئین دادرسی تألیف متین دفتری سال 1327 هَ . ش . ص 31 شود.
-
حاکم عباسی
لغتنامه دهخدا
حاکم عباسی . [ ک ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به حاکم بامر اﷲ ابوالعباس احمدبن ابی علی شود.
-
حاکم عباسی
لغتنامه دهخدا
حاکم عباسی . [ ک ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به حاکم بامر اﷲ ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ... شود.
-
حاکم عرف
لغتنامه دهخدا
حاکم عرف . [ ک ِ م ِ ع ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکمی که از طرف دولت به ترافع و فصل خصومات و حکم پردازد. مقابل حاکم شرع .
-
حاکم فاطمی
لغتنامه دهخدا
حاکم فاطمی . [ ک ِ طِ ] (اِخ )رجوع به حاکم بامر اﷲ منصوربن عزیزبن معز... شود.
-
حاکم کردن
لغتنامه دهخدا
حاکم کردن . [ ک ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) کسی را بر جایی یا بر مالی حکومت دادن . اِملاک . تحکیم . تسویم . (تاج المصادر بیهقی ). || حکم به نفع یکی از طرفین دعوی صادر کردن .
-
حاکم گردانیدن
لغتنامه دهخدا
حاکم گردانیدن . [ ک ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تحکیم . (تاج المصادر بیهقی ). حاکم کردن . تسویم .