کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاکم زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حاکم مروزی
لغتنامه دهخدا
حاکم مروزی . [ ک ِ م ِ م َرْ وَ ] (اِخ ) ابوالفضل محمدبن محمد السلمی . یکی از دانشمندان درجه ٔ اول و قاضی بخارا. حمیدی فرمانفرمای خراسان وی را به وزارت برگزید و او بسال 332 هَ . ق . مقتول شد. وی تألیفات و شاگردان بسیار داشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حاکم مطوعی
لغتنامه دهخدا
حاکم مطوعی . [ ک ِ م ِ م ُ طَوْ وِ ] (اِخ ) به رسولی از طرف لشکر سلطان مسعود به نزد یاغیان ترکمان و خوارج رفت وباآنکه غلبه با ایشان بوده است آنان را به تسلیم واداشت . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب صص 584 - 601 شود.
-
حاکم نیشابوری
لغتنامه دهخدا
حاکم نیشابوری . [ ک ِ م ِ ن َ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن محمدبن حمدویه [ ح َم ْ / ح ُم ْ م َ ]ابن نعیم ضبی طهمانی ، معروف به حاکم نیشابوری و ملقب به ابن بیع. صاحب روضات وفات او را به نقل از خلیلی در ارشاد به سال 403 هَ . ق . گفته است و چلبی در کشف الظنو...
-
حاکم نیشابوری
لغتنامه دهخدا
حاکم نیشابوری . [ ک ِ م ِ ن َ ](اِخ ) ابواحمد. او راست : کتاب الکنی . (کشف الظنون ).
-
حاکم گرای
لغتنامه دهخدا
حاکم گرای . [ ک ِگ ِ / گ َ ] (اِخ ) پنجاهمین حاکم و خان قرم (کریمه ) از سال 1168 تا 1171 هَ . ق . رجوع به گرای و خانان کریمه در همین لغت نامه و طبقات سلاطین اسلام ص 211 شود.
-
حاکم نشین
لغتنامه دهخدا
حاکم نشین . [ ک ِ ن ِ ] (ن مف مرکب ) شهر یا قصبه ای که مقر حاکم است .
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ... ابو) منصوربن العزیزبن المعزبن المنصوربن القاسم بن المهدی ، صاحب مصر، مکنی به ابوعلی . وی درحیات پدر به ماه شعبان 383 هَ . ق . ولایت یافت و بروز مرگ پدر مستقل گردید. او مردی بخشنده و خون ریزی بی با...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْ لاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قُبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفه مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ. هنگام سقوط بغداد به دست مغولان ، وی پنهان گردید و نجات یافت ، و با جمعی از یاران به نزد حسین بن فلاح امیر بنی خفاجة شد ...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفة مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ عباسی ، مشهور به حاکم دوم . سیوطی گوید: چون حاکم بامر اﷲ ...
-
جستوجو در متن
-
رانی
لغتنامه دهخدا
رانی . (هندی ، اِ) ملکه و زن راجه . (ناظم الاطباء). زن حاکم هندوان را خوانند. (رشیدی ).
-
راوانا
لغتنامه دهخدا
راوانا. (اِخ ) بموجب اساطیر هند نام حاکم سراندیب است که وقتی «راما»ی هندی (قهرمان منظومه ٔ رامایانا) به سراندیب مسافرت کرد، راوانا زن او «سیتا» را از دستش گرفت و راما برای رهایی زن خویش با فرمانروای میمونها «سون » همدست شد و راوانا را کشت و زن خود را...
-
حاکمة
لغتنامه دهخدا
حاکمة. [ ک ِ م َ ] (ع ص ) تأنیث حاکم . زن حاکم . خاتون . ملکة.- طبقه ٔ حاکمه ؛ طبقه ای از مردم که قدرت حکومت در دست آنانست .- هیئت حاکمة ؛ مجموع دوائر و اشخاصی که در قومی حکم رانند. قوه ٔ حاکمة.
-
نشوز
لغتنامه دهخدا
نشوز. [ ن ُ ] (ع مص ) ناسازگاری کردن زن با شوهر. (غیاث اللغات ). ناسازواری کردن زن با شوی و در خشم آوردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ناسازواری کردن شوهر با زن یا زن با شوهر. (دهار) (از زوزنی ). ناساختن زن با شوهر و یا شوهر با...
-
لادملک
لغتنامه دهخدا
لادملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) نام زن تاج خان افغانی . و تاج خان از جانب سلطان ابراهیم لودی فرمانروای دهلی (جلوس 923 هجری ) حاکم چنار بود. (تاریخ شاهی ص 182).
-
سدوم
لغتنامه دهخدا
سدوم . [ س َ ] (اِخ ) نام قاضی شهر لوط است و فتوای به لواط داده بود. (برهان ) (آنندراج ). قاضی شهر لوطو او فتوای به لواطت داده بود. (غیاث ) : گناه هم تو نمایی و هم تو گیری خشم پس این قضای سدوم است و باشد این منکر. عنصری .با خود اندیشه کرد حاکم شوم که...