کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حامل العناق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حامل العناق
لغتنامه دهخدا
حامل العناق . [ م ِ لُل ْ ع َ ] (اِخ ) نام صورت نوزدهم از صور نوزده گانه ٔ شمالی فلکی که قدما آنرا انیخس نیز نامند و از کواکب آن عنز و عیوق است . (مفاتیح العلوم خوارزمی چ مصر 1349 هَ . ق . ص 125).
-
واژههای مشابه
-
حامل خط
لغتنامه دهخدا
حامل خط. [ م ِ ل ِ خ َطط ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) آنکه خط برد. (مهذب الاسماء). برید. پیک .
-
حامل صوت
لغتنامه دهخدا
حامل صوت . [ م ِ ل ِ ص َ / صُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلتی به شکل شیپور که برای انتقال صوت به مسافت دور بکار میرود. بلندگو.
-
حامل موقوف
لغتنامه دهخدا
حامل موقوف . [ م ِ ل ِ م َ / مُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نزد شعراء عبارتست از آنکه درترکیب معنیی انگیزد که در یک بیت تمام نشود و به ضرورت در بیت دوم تمام کند، پس سیاق ترکیب چنان آورد که بیت اول موقوف ماند و بیت دوم حامل گردد، مثاله :هیچ دانی چراست ...
-
حامل وحی
لغتنامه دهخدا
حامل وحی . [ م ِ ل ِ وَح ْی ْ ] (اِخ ) کنایه از جبرئیل است : که ای حامل وحی برتر خرام .سعدی (بوستان ).
-
حامل البرعوم
لغتنامه دهخدا
حامل البرعوم . [ م ِ لُل ْ ب ُ ] (ع ص مرکب ) حاوی و حامل شکوفه و غنچه .
-
حامل البول
لغتنامه دهخدا
حامل البول . [ م ِ لُل ْ ب َ ] (ع ص مرکب ) حامل و هادی بول در نسج سلولی .
-
حامل السبع
لغتنامه دهخدا
حامل السبع. [ م ِ لُس ْ س َ ب ُ ] (اِخ ) نام صورت فلکی قنطورس . (مفاتیح العلوم خوارزمی چ مصر 1349 هَ . ق . ص 125).
-
حامل رأس الغول
لغتنامه دهخدا
حامل رأس الغول . [ م ِ ل ُ رَءْ سِل ْ ] (اِخ )نام دیگر صورت برساوش است . (جهان دانش ). برشاوش . حامل رأس الغول ، ای برنده ٔ سر غول که در بیابان مردم را گمراه کند. (التفهیم ). شکل یازدهم از بیست ویک شکل شمالی که بر فلک مرتسم است بصورت مردی بر پای چپ...
-
حامل موقوف متولد
لغتنامه دهخدا
حامل موقوف متولد. [ م ِ ل ِ م َ / مُو ف ِ م ُ ت َ وَل ْ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نزد شعرا آنست که حامل ناخوانده و نانوشته معلوم گردد، مثاله ، شعر:در حسن ترا کسی نماند الاخورشید که صبح سر برون آرد تاخدمت کند و پای تو بوسد امابینی تو بسوی او چو تا...
-
جستوجو در متن
-
ثوابت
لغتنامه دهخدا
ثوابت . [ ث َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثابتة . تمام ستارگان جز هفت ستاره ٔ سیاره . ستارگان آرمیده . ستارگان یابانی . ستارگان بیابانی . نجوم ثابته ، خلاف سیارات و از آن رو آنان را ثوابت گویند که حرکت آنان در نظر ما یا نامشهود و یا نسبت بسیارات نهایت بطی ٔ...