کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حامد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن خضر الخجندی ، مکنی به ابومحمود. از بزرگان علماء ریاضی و رصد معاصر فخرالدوله ٔ دیلمی ، وی در مثلثات مستقیمه و کرویه تتبعات داشته و بطوری که ابوریحان بیرونی در کتاب «مقالید علم هیئت » می آرد، شکل مغنی در مثلثات کروی (اُکر) از ا...
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن سعدان بن یزید،مکنی به ابوعامر. برادر بزرگ ابومعمر اسماعیل بن سعدانست . اصل ایشان از فارس بود و از محمدبن رمح و جز او از مصریان روایت کند و محمدبن مخلد و جز او از وی روایت کنند. ابن قانع گوید: ابوعامر حامد در شوال 297 هَ . ق ....
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن سلمة. از رواة است . رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص 4 شود.
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن سمجون (سمحون )، مکنی به ابوبکر. ابن البیطار در مفردات خود مکرر از مفردات او نقل کند ازجمله در شرح کلمه ٔ هندبا و حریر. رجوع به ابن سمجون در همین لغت نامه و رجوع به الأعلام زرکلی ج 1ص 208 و حلل السندسیة ج 1 ص 229 و ج 2 ص 120 ...
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن سهل بن سالم ، مکنی به ابوجعفر ثغری . دارقطنی او راثقة شمرده است . وی در سه شنبه ٔ 18 جمادی الاَّخر سال 280 هَ . ق . وفات یافت . (تاریخ بغداد ج 8 صص 167-168).
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن شاذی ، مکنی به ابومحمد کشی . وی به بغداد شد و از ابراهیم بن یوسف بلخی اخی عصام و جز او روایت میکرد. و محمدبن مخلد و جز او از وی روایت کنند. (تاریخ بغداد ج 8 ص 168).
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن صباح ، مکنی به ابوغسان مؤدب . وی از ابراهیم بن عامربن ابراهیم روایت کند. رجوع به اخبار اصفهان ابونعیم ج 1 ص 294 شود.
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن صبیح طائی کوفی . شیخ طوسی در رجال خود او را در شمار اصحاب صادق (ع ) آورده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 249).
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن عباس . بعد از عزل ابن فرات در جمادی الاخرای ست و ثلاثمائة [ 306 هَ . ق . ] بر مسند وزارت مقتدر باﷲ عباسی نشست و در سنه ٔ 309 حسین بن منصور حلاج که اکثر علماء او را از کبار اولیاء شمرده اند بسعی حامد شهید شد، و در سال 311حامد ...
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به ابوربیع شود.
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن ابراهیم عمادی . رجوع به حامد عمادی ابن علی شود.
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن حامد کحال . او و پدر و برادر وی همگی در کحالت ، و چشم پزشکی شهرت بسزا دارند. برادر او عبدالرحیم بن علی بن حامد کحال معروف به دخوار است . رجوع به عبدالرحیم ... و نیز رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 239 شود.
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن عمرو، ملقب به سرباوک (؟). یکی از سران لشکر یعقوب لیث صفاریست و او رئیس عیاران سیستان بود. رجوع به تاریخ سیستان ص 194، 196-199، 202 و رجوع به سرباتک شود.
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد المهتدی . از ممدوحین فرخی که قصیده ای در ستایش او سروده که آغاز آن چنین است :تا دل من ز دست من بستدی سربسر ای نگار دیگر شدی تا آنجا که گوید:عالم فضل و علم خواجه عمیدحامدبن محمد المهتدی .فرخی (دیوان ص 398).
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد قونوی . رجوع به حامد عمادی ابن محمد شود.