کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حالی بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حالی بین
لغتنامه دهخدا
حالی بین . (نف مرکب ) خلاف دوربین . که مآل بین نباشد : چشم را این نور [ نور مستعار ] حالی بین کندچشم عقل و روح را گرگین کند. مولوی .دمبدم بر رو فتد هر جا روددیده و جانی که حالی بین بود.مولوی .
-
واژههای مشابه
-
حالی به حالی شدن
لغتنامه دهخدا
حالی به حالی شدن .[ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متغیر شدن . متلون گردیدن .
-
حالی به حالی گردیدن
لغتنامه دهخدا
حالی به حالی گردیدن . [ ب ِ گ َدی دَ ] (مص مرکب ) حال بحال شدن . تغییر دادن حال .- از حالی به حالی گردیدن : خدایست آنکه ذات بیمثالش نگردد هرگز از حالی به حالی .
-
علی حالی
لغتنامه دهخدا
علی حالی . [ ع َ ی ِ] (اِخ ) (ملا...) کاشانی . رجوع به علی کاشانی شود.
-
کوفته حالی
لغتنامه دهخدا
کوفته حالی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب )خراب حالی . کوفتگی . (فرهنگ فارسی معین ) : حسن ار کوفته مانده ست ز چوگانت چو گوی تو قوی حال بمان کوفته حالی کم گیر.میر حسن دهلوی (از بهار عجم ).
-
شکسته حالی
لغتنامه دهخدا
شکسته حالی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بینوایی . تهیدستی . پریشانی . (ناظم الاطباء). رجوع به شکسته حال شود.
-
آشفته حالی
لغتنامه دهخدا
آشفته حالی . [ش ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آشفته حال .
-
تبه حالی
لغتنامه دهخدا
تبه حالی . [ ت َ ب َه ْ ](حامص مرکب ) تباه حالی . بدحالی . به روز بلاافتادگی .
-
میانه حالی
لغتنامه دهخدا
میانه حالی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) صفت میانه حال . دوری از دو طرف افزونی و کمی . اعتدال . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به میانه حال شود.
-
افتاده حالی
لغتنامه دهخدا
افتاده حالی . [ اُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) متواضع بودن . فروتنی . آرام بودن . بی حالی : کاکل از بالانشینی رتبه ای پیدا نکردسنبل از افتاده حالی همنشین ما شده .
-
پوشیده حالی
لغتنامه دهخدا
پوشیده حالی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) چگونگی پوشیده حال : نیست ازبی جوهری پوشیده حالیهای من آسمان چون تیغ در زیر سپر دارد مرا.صائب (از آنندراج ).
-
پریشان حالی
لغتنامه دهخدا
پریشان حالی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) اضطراب . بدحالی . بدبختی . تنگدستی . تبه روزگاری : دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی . سعدی .|| ملالت . دلتنگی .
-
توحید حالی
لغتنامه دهخدا
توحید حالی . [ ت َ / تُو دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنست که حال توحیدوصف لازم ذات موحد گردد و جمله ٔ ظلمات و رسوم وجود او در غلبه ٔ اشراق نور توحید متلاشی گردد. (از فرهنگ علوم عقلی ). رجوع به توحید و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنگ حالی
لغتنامه دهخدا
تنگ حالی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) فقر و تنگدستی و تهی دستی و مسکنت و درویشی و نکبت و بدبختی . (ناظم الاطباء). سختی . رنج : ای مانده بکوری و تنگحالی بر من ز چه همواره بد سگالی ؟ ناصرخسرو.به تنگ آمد شبی از تنگ حالی که بود آن شب براو مانند سالی . نظامی .ر...