کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حالی به حالی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حالی به حالی شدن
لغتنامه دهخدا
حالی به حالی شدن .[ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متغیر شدن . متلون گردیدن .
-
جستوجو در متن
-
عنوق
لغتنامه دهخدا
عنوق . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَناق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عناق شود.- امثال :العنوق بعد العنوق ؛ مثلی است که در تنگ حالی بعدِ فراخ حالی آرند. رجوع به عناق شود.
-
بی سامانی
لغتنامه دهخدا
بی سامانی . (حامص مرکب ) بی نظمی . بی انتظامی . (یادداشت مؤلف ). بی ترتیبی . بی نظامی . خلل . اختلال . (یادداشت مؤلف ). || بی معیشتی . درویشی و مفلسی . (ناظم الاطباء). بی ساز وبرگی . || بی خانمانی . دربدری : ور به بسطام شدن نیز ز بی سامانیست پس سرا...
-
دول
لغتنامه دهخدا
دول . [ دَ] (ع مص ) کهنه گردیدن جامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شهرت گردیدن و آشکار شدن . || فروهشته گردیدن شکم . || واگردیدن روزگار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || واگردیدن از حالی به حالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تغییر...
-
حال به حال شدن
لغتنامه دهخدا
حال به حال شدن . [ ب ِ ش ُدَ ] (مص مرکب ) تغییر حالت دادن . حالی بحالی شدن .
-
فهمانیدن
لغتنامه دهخدا
فهمانیدن . [ ف َ دَ ] (مص جعلی ) فهماندن . مطلبی را به دیگری حالی کردن . موجب فهمیدن شخصی دیگر شدن . (فرهنگ فارسی معین ). از فهم عربی و پساوند مصدری متعدی فارسی ساخته شده است . تفهیم . حالی کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
صعب
لغتنامه دهخدا
صعب . [ ص َ ] (ع ص ) دشوار. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). عَسِر. عویص . مقابل سهل . مقابل آسان . تند. ناهموار.. ناخوار. دشخوار : هر که همی خواهد از نخست جهان رادل بنهد کارهای صعب و گران را. منوچهری .صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت تیره چون گور و شنگ چو...
-
کردانیدن
لغتنامه دهخدا
کردانیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) کنانیدن . کردن فرمودن . || ساختن . پرداختن . || تغییر دادن و از حالی به حالی درآوردن . (ناظم الاطباء). و ظاهراً در این معنی گردانیدن باشد.
-
مغیر
لغتنامه دهخدا
مغیر. [ م ُ غ َی ْ ی َ ] (ع ص ) از حالی به حالی برگردانیده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دیگرگون و از حالی به حالی برگشته . (ناظم الاطباء) : اگرچه موارد راحات به جراحات ضمیر مکدر بود و چهره ٔ مورد آمال به خدشات احوال احداث مغیر. (نفثة المصدور چ...
-
دونم
لغتنامه دهخدا
دونم . [ دُ ن َ ] (ص مرکب ) نیم خشک . کمی از تری مانده . میان خشک و تر. نه خشک و نه تر. نه خشک خشک و نه تر تر. (یادداشت مؤلف ).- دونم شدن ؛ کمی خشک شدن . به خشکی نزدیک شدن . به حالی میانه ٔ تری و خشکی درآمدن .(یادداشت مؤلف ).
-
غلبه کن شدن
لغتنامه دهخدا
غلبه کن شدن . [ غ ُ ب َ ک َ ش ُ دَ] (مص مرکب ) سوراخ شدن به علت گرفتن به چیزی نوک تیز: صندلی میخ داشت پیراهنم غلبه کن شد؛ یعنی مثلث گونه ای از آن جدا شد، در حالی که از یک سوی هنوز به جامه متصل است . غلبکن شدن . رجوع به غلبکن و غُلبَه شود.
-
اصرام
لغتنامه دهخدا
اصرام . [ اِ ] (ع مص ) اصرام مرد؛ اصرم شدن وی . (قطر المحیط). رجوع به اصرم شود. محتاج و بسیارعیال گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). محتاج و صاحب عیال بسیار گردیدن شخص . (ناظم الاطباء). درویش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نیازمند شدن مرد. (صحاح ). ...
-
جابیدن
لغتنامه دهخدا
جابیدن . [ دَ ] (مص ) در یادداشت خط مؤلف لغت نامه بنقل از بیانکی این کلمه بمعنی خود را بخوشی رها کردن و تنبلی نمودن و بی حالی آمده است . مؤلف فرهنگ ناظم الاطباء آرد: سست شدن . || هولناک گشتن . || ترسیدن . || ناراضی بودن . || آزرده شدن . || پشیمان ش...
-
دولة
لغتنامه دهخدا
دولة. [ دَ ل َ ] (ع مص ) دَول . (ناظم الاطباء). ظفر یافتن . (المصادر زوزنی ). || شهرت گردیدن و آشکار گشتن . || فروهشته گردیدن شکم کسی . || واگردیدن ایام . (منتهی الارب ). از حالی به حالی دیگر در آمدن زمان . (از اقرب الموارد).