کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حالتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حالتی
لغتنامه دهخدا
حالتی . [ ل َ ] (اِخ ) عبداﷲبن صنوبر قاضی . یکی از شعرای عثمانی در مائه ٔ یازدهم هجری ، از اهالی ایلیجه ٔ کوستندیل از روم ایلی . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حالتی
لغتنامه دهخدا
حالتی . [ ل َ ] (اِخ ) عزمی زاده مصطفی افندی . یکی از شعرای عثمانی در مائه ٔ دهم و یازدهم هجری . وی پسر پیرمحمد عزمی افندی از وزرای اعظم میباشد. مولد او استانبول سنه ٔ 977 هَ . ق . است . او در نزد مشاهیر علماء مانند خواجه سعدالدین افندی و غیره به تکم...
-
حالتی
لغتنامه دهخدا
حالتی . [ ل َ ] (اِخ ) لطفعلی بیک آذر گوید: اسمش قاسم بیگ از طائفه ٔ ترکمانیه در بلده ٔ تهران نشو و نما یافته ، در عهد شاه طهماسب صفوی در قزوین بعد از رفع عیب بیگ بودن ، اسم خود را مصدّر به ملا ساخته بتدریس بقعه ٔ شاهزاده حسین پرداخته ، طبع سلیمی در ...
-
حالتی
لغتنامه دهخدا
حالتی . [ ل َ ] (اِخ ) محمد. یکی از شعرای عثمانی . وی در مائه ٔ یازدهم هجری میزیسته و ازاهالی تیره بوده ، مدتی برای تحصیل علوم به سیر در بلدان پرداخته ، عاقبت در قونیه بطریقت مولوی گرویده تمام هم ّ خود را به حل ّ رموز و اسرار مثنوی وقف و مناقب مولوی ...
-
حالتی
لغتنامه دهخدا
حالتی . [ ل َ ] (اِخ ) یکی از شعرای ایران از سادات گیلان و خطاطان معروف . او راست :به دامن بس که گل زین چشم خون افشان من باشدگلستان بهار عاشقی دامان من باشد.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
جستوجو در متن
-
قاسم بیک
لغتنامه دهخدا
قاسم بیک . [ س ِ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) متخلص به حالتی است . رجوع به حالتی شود.
-
مورمور
لغتنامه دهخدا
مورمور. (اِ مرکب ) حالتی که درمقدمه ٔ تب و لرز در بدن پدید آید. حالتی که پیش از تب و لرز دست دهد مردمان را. سرد شدن تن چنانکه گویی موران بسیار بر بشره در جنبشند. (یادداشت مؤلف ).- مورمور شدن کسی را ؛ حالتی که در بدن پیدا آید پیش از تب لرزه . (یادداش...
-
علوفن
لغتنامه دهخدا
علوفن . [ ] (معرب ، اِ) کلمه ٔ یونانی مَیفُختَج است که آن آب انگور است در شرایط و حالتی خاص . رجوع به میفختج شود. (از مخزن الادویة).
-
نکوهیده کیش
لغتنامه دهخدا
نکوهیده کیش . [ ن ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) بدکیش . بدمذهب : پس از چند سال آن نکوهیده کیش قضا حالتی صعبش آورد پیش .سعدی .
-
فا
لغتنامه دهخدا
فا. (ع اِ) دهن . (ناظم الاطباء). صورت منصوب کلمه است در حالتی که مضاف واقع شود.
-
ردوپلیکه
لغتنامه دهخدا
ردوپلیکه . [ رِ ک ِ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) حالتی که حاشیه ٔ اجزاء گل به سمت خارج تا شود. (از گیاه شناسی ثابتی ص 449).
-
راغبین
لغتنامه دهخدا
راغبین . [ غ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راغب در حالت نصب و جر. ولی در فارسی در هر حالتی استعمال میشود. رجوع به راغب شود.
-
لیچ
لغتنامه دهخدا
لیچ . (اِ) لچ . حالتی از ریمناکی و چرکینی جراحت . و رجوع به لیچ افتادن و لچ افتادن شود.
-
بگیربگیر
لغتنامه دهخدا
بگیربگیر. [ ب ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) حالتی و وضعی که در آن حکومت افراد بسیاری را به قصد حبس یا کشتن دستگیر و بازداشت کند.