کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاضر شد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
امر حاضر
لغتنامه دهخدا
امر حاضر. [ اَ رِ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح صرف ، فعل امری است که بوسیله ٔ آن انجام دادن کاری از مخاطب خواسته شود. و رجوع به امر شود.
-
حاضر قنسرین
لغتنامه دهخدا
حاضر قنسرین . [ ض ِ رِ ق َن ْ ن ِ ] (اِخ ) دهی است به قنسرین ، و آنرا قبیله ٔ تنوخ ، پس از رفتن بسرزمین شام و مدتی چادرنشینی بساختند و این حاضر را تشکیل دادند. و چون ابوعبیده قنسرین را فتح کرد مردم حاضر رابه اسلام بخواند، گروهی اسلام آوردند و گروهی ب...
-
حاضر و آماده
لغتنامه دهخدا
حاضر و آماده . [ ض ِ رُ دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) از اتباع است . رجوع به آماده شود.
-
حاضر و غایب کردن
لغتنامه دهخدا
حاضر و غایب کردن . [ ض ِ رُ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خواندن اسامی جمعی برای تعیین حاضران و غایبان ، چنانکه معلم شاگردان را و صاحب منصب سربازان را.
-
جستوجو در متن
-
خدیجی
لغتنامه دهخدا
خدیجی . [ خ َ ] (اِخ ) ابن عمروبن العیربن الحشاف بن خدیج بن واهله بن حارثه بن هندبن حرام موسوم به زمل . ابن کلبی می گوید او بر پیغمبر وارد شد و به پیغمبر نامه نوشت و از برای پیغمبر لوائی بست و با این لواء در صفین با معاویه حاضر شد. (از انساب سمعانی )...
-
کیرینیوس
لغتنامه دهخدا
کیرینیوس . (اِخ ) شخصی است که دو مرتبه والی سوریه شد، دفعه ٔ اول از سال چهارم ق . م . تا سال اول ق . م . و بار دیگر از سال 6 تا 11 م . در زمان والیگری اولش اسم نویسی اول واقع شد و این مطلب سبب حاضر شدن یوسف و مریم به بیت لحم گردید. (از قاموس کتاب مقد...
-
نقد شدن
لغتنامه دهخدا
نقد شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حاضر و آماده شدن پول کالا یا زمین و خانه . یا سند و قبضی به پول نقد بدل شدن . موجود شدن . فراهم آمدن . حاضر شدن : اهل بدعت را قیامت نقد شد زین آشتی چون بدید اینجا چو آنجا جمع خورشید و قمر.سنائی .
-
کنیزدبة
لغتنامه دهخدا
کنیزدبة. [ ک ُ ن َ دُب ْ ب َ ] (اِخ ) به حذاقت در ساختن آهنگ شهرت یافت و آهنگهائی وضع کرد که در میان مردم رواج یافت و در مجالس المقتدر خلیفه ٔ عباسی حاضر می شد. وی به سال 306 هَ .ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
-
عبدالملک
لغتنامه دهخدا
عبدالملک .[ ع َ دُل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) ابن دثار الباهلی . از اشراف و شجعان عرب است . در جنگهای اشرس بن عبداﷲ با مردم سمرقند و ماوراءالنهر حاضر بود و در یکی از همان وقایع به سال 110 هَ . ق . کشته شد. (از الاعلام زرکلی ).
-
علاءالدین
لغتنامه دهخدا
علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) حکمران قندوز، در زمان حمله ٔ چنگیز به ایران . وی با قریب هفت هزار نفر از ترکان قراختائی به لشکریان چنگیزی پیوسته و به جنگ با خوارزم شاه حاضر شد. (از تاریخ مفصل ایران ، مغول ص 37).
-
صبیح
لغتنامه دهخدا
صبیح . [ ص َ ] (اِخ ) وی از اصحاب پیغمبر و آزادکرده ٔ سعیدبن العاص اموی است . او هنگام تدارک سفر بدر بیمار شد و پیغمبرابوسلمةبن عبدالاسد را فرمود که بر شتر او نشست و درغزوات دیگر خود وی حاضر بود. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن جبیربن نعمان الانصاری .صحابی است در عقبه و بدر حاضر شد و در جنگ احد امیرتیراندازان بود و در همین جنگ به سال 3 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی و تاریخ الخلفاء ص 75).
-
عثمان
لغتنامه دهخدا
عثمان . [ ع ُ ](اِخ ) ابن مظعون بن حبیب بن وهب الجمحی مکنی به ابوالسائب . صحابی و از حکماء عرب جاهلیت بود. وی سیزدهمین مردی است که اسلام آورد و دوبار به حبشه مهاجرت کرد.در جنگ بدر حاضر شد و به سال دوم هجری درگذشت . موقعی که مرد حضرت رسول او را بوسید....
-
ابراهیم فزاری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم فزاری .[ اِ م ِ ف َ ] (اِخ ) عالمی متفنن و شاعر بوده و پیوسته در مجلس قاضی ابوالعباس بن ابی طالب برای مناظره حاضر میشده و چون در اثنای بحث نسبت به مقام الوهیت و انبیای عظام سخنان دور از ادب میگفت عاقبت مقتول و مصلوب و جنازه اش سوخته شد. (دمیر...