کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاشد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاشد
لغتنامه دهخدا
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن عیسی بخاری معروف به غزال . حافظ و محدث و از اقران بخاری صاحب صحیح است . حاشد ساکن شهر شاش بود. غنجار درتاریخ بخارا از طریق عباس بن سورة آورده است که گفت ابوجعفر المسدی را شنیدم که میگفت حفاظ شهر ما سه تن اند: محمدب...
-
حاشد
لغتنامه دهخدا
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن جشم بن خیوان بن نوف الهمدانی . از قحطان ، جدی است جاهلی ، و بنی حجور از فرزندان او باشند. (اعلام زرکلی ، از نهایة الارب ).
-
حاشد
لغتنامه دهخدا
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ایتمربن عبداﷲبن مرةبن احنف بن قیس سغدی اغدونی . مکنی به ابی عبدالرحمن ، وی از مردم اغدون از قرای بخارا و از روات مشهور است . وفات وی بسال 250 هَ . ق . است . (انساب سمعانی ص 45).
-
حاشد
لغتنامه دهخدا
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ایتمربن عبداﷲ البخاری ، از محدثین بخاراست و در طبقه ٔ صاحب صحیح بشمار آید. قال ابواحمد الحاکم فیه نظر - انتهی . و عسقلانی گوید در تاریخ بخارا از او ذکری نشده است . رجوع به لسان المیزان چ حیدرآباد ج 2 ص 162 شود.
-
حاشد
لغتنامه دهخدا
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن مهاجر کوفی عامری . شیخ طوسی وی را بدین عنوان از اصحاب امام صادق (ع ) شمرده و ظاهراً شیعی باشد. (تنقیح المقال ج 1 ص 249).
-
حاشد
لغتنامه دهخدا
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) حیی است از عرب .
-
حاشد
لغتنامه دهخدا
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) کم پناه (؟) رجوع به حاشدبن عبداﷲ... صوفی شود.
-
حاشد
لغتنامه دهخدا
حاشد. [ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حشد. آنکه بچالاکی ناقه را دوشد. || (ص ) خوشه ٔ بسیاربار خرما. ج ، حاشدون . حاشدین . حُشّد.
-
حاشد
لغتنامه دهخدا
حاشد. [ ش ِ] (اِخ ) ابن عبداﷲ صوفی عابد بخاری ، مکنی به ابی عبداﷲ معروف بحاشد کم پناه (؟)، از عرفای بزرگ و ائمه ٔ بخارا. وی در محله ای در میدان سکونت داشت و بسال 246هَ . ق . در گذشت و مزار او هنوز در بخارا بیرون دروازه ٔ حاجیان بر شمال جویبار زیارتگا...
-
جستوجو در متن
-
حشد
لغتنامه دهخدا
حشد. [ ح ُش ْ ش َ ] (ع اِ) ج ِ حاشد.
-
یام
لغتنامه دهخدا
یام . (اِخ ) ابن اصفی بن رفع مالک از بنی حاشد ازهمدان ، از قحطانیه . جدی جاهلی است . (از اعلام زرکلی ). بطنی از همدان . (عیون الاخبار ج 2 ص 179 حاشیه ٔ 2).
-
معدیکرب
لغتنامه دهخدا
معدیکرب . [ م َ ک َ رِ ] (اِخ ) ابن حشم بن حاشد از قبیله ٔ همدان و جد جاهلی یمانی و پدر قبیله ٔ شعب است . (از اعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 182). و رجوع به همین مأخذ شود.
-
عریب
لغتنامه دهخدا
عریب . [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن جشم بن حاشد، از بنی همدان ، از قحطان . جدی جاهلی و یمانی بود. فرزندان او بطن هایی را تشکیل داده اند که ازجمله ٔ آنها حجوربن اسلم بن عریب میباشد. (از الاعلام زرکلی از الاکلیل ج 10 ص 97).
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمیرة. مردی از بنی السبیعبن الصعب بن معاویةبن کبیربن مالک بن جشم بن حاشد از قبیله ٔ همدان است و اعشی همدان در مدح او گوید:الی ابن عمیرة تخدی بناعلی انها القُلُص الضﱡمَّرُ.رجوع بعقدالفرید چ محمد سعیدالعریان ج 3 ص 340 شود.