کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حازق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حازق
لغتنامه دهخدا
حازق . [ زِ ] (ع ص ) (نعت فاعلی بمعنی مفعولی ) از حَزق . آنکه موزه ٔ وی تنگ بود بر وی . (مهذب الاسماء). آنکه موزه ٔ تنگ پای وی فشارده باشد. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
حاذق
لغتنامه دهخدا
حاذق . [ ذِ ] (اِخ ) او راست : اخلاق و آداب احلام الاحلام . و آن مقامه مانندی است تهذیبی . (معجم المطبوعات ).
-
حاذق
لغتنامه دهخدا
حاذق . [ ذِ ] (اِخ ) یکی از اطبا و شعرای پارسی گوی هند است . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن گوید: حکیم محمد اسحاق بن علی حسین از اجله ٔ سادات قصبه ٔموهان مضاف بدارالاماره ٔ لکنهو است . خوش فکر و بلندخیال و نکته جو و بکلیات و جزئیات علم و عمل طب ماهر و حاذق و ...
-
حاذق
لغتنامه دهخدا
حاذق . [ ذِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حذق . استاد. (ادیب نظنزی ) (دهار). سخت استاد (ربنجنی ). ماهر. استادکار. نیک دان . زیرک . زیرک سار در کاری . اوستا. اوستاد. استاد با فطانت و دانا در کاری . کامل در فن .بلتع. بلنتع. (منتهی الارب ). مجرب . متقن . ج ، حا...
-
جستوجو در متن
-
حازقة
لغتنامه دهخدا
حازقة.[ زِ ق َ ] (ع ص ) نعت فاعلی . تأنیث حازق . || (اِ) جماعت . گروه . حزاقة. حزیق . (منتهی الارب ).