کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حادثه ناگوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حادثة
لغتنامه دهخدا
حادثة. [ دِ ث َ ] (ع اِ) چیزی نو که نبود سابق .سختی نو که پدید آید. (دستوراللغة). کارنو. احدوثة.سختی روزگار. (مهذب الاسماء). نادبة. عادیة. خَطب . مُلِمّة. (ربنجنی ). نازِلَة. قضیة. واقِعة. وقعة. پیش آمد. اِتِفاق . رویداد. نائبة. طارقة .عارضة. صافقه ....
-
کهن حادثه
لغتنامه دهخدا
کهن حادثه . [ ک ُ هََ / هَُ دِ ث َ / ث ِ ] (ص مرکب ) در بیت زیر از خاقانی ظاهراً کنایه از پرماجرا، دارای حوادث گوناگون ، مشحون ازتجارب گوناگون و از این قبیل آمده است : این چرخ بدآیین نه نکو می گرددزو عمر کهن حادثه نو می گردد.خاقانی .
-
حادثه جو
لغتنامه دهخدا
حادثه جو. [ دِ ث َ / ث ِ ] (نف مرکب ) و حادثه جوی ؛ آنکه از حوادث و پیش آمدها نفع جستن خواهد.
-
حادثه جوئی
لغتنامه دهخدا
حادثه جوئی . [ دِ ث َ / ث ِ ] (حامص مرکب ) عمل حادثه جوی .
-
حادثه زای
لغتنامه دهخدا
حادثه زای . [ دِ ث َ / ث ِ ] (نف مرکب ) که مولد حوادث است : کی بود کاین سپهر حادثه زای همه از یکدگر فرو ریزد.انوری .
-
جستوجو در متن
-
شک دادن
لغتنامه دهخدا
شک دادن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به هیجان و هراس و دلهره و تحریک داشتن کسی بر اثر شنواندن خبری یا حادثه ای ناگوار یا مرتعش ساختن عضوی بر اثر اتصال جریان الکتریکی بدان .
-
جریحة
لغتنامه دهخدا
جریحة. [ ج َ ح َ ] (ع اِ) جریحه . اعجوبة و این لغت مولد است . (محیط المحیط) (نشریه دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 3). || خستگی . (یادداشت مؤلف ). مأخوذ از تازی که معمولاً در فارسی آن رابه معنی زخم و جراحت استعمال کنند، چنانکه گویند: «این حا...
-
شور زدن
لغتنامه دهخدا
شور زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) (...دل ) دل شور زدن . در تداول زنان ، مضطرب و نگران بودن برای غایبی یا امری مکروه که سپس اتفاق می افتد. دلواپس بودن . در هراس بودن از احتمال سوئی . نگران و مضطرب بودن . اضطراب قلب داشتن . مضطرب شدن . اضطراب و قلق که از ...
-
منغص
لغتنامه دهخدا
منغص . [ م ُ ن َغ ْ غ َ ] (ع ص ) مکدر و تیره . (غیاث ). مکدر و تیره و ناخوش . (آنندراج ). زندگانی سخت و تیره .(ناظم الاطباء). ناگوار : چون از دنیا جز اندکی به تو ندهند و آن نیز منغص و مکدر... (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 778). و آنگاه در حال منغص و مک...
-
بد آمدن
لغتنامه دهخدا
بد آمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بد آمدن کسی را از کسی یا از چیزی ، نفرت و کراهت داشتن از او. مقابل خوش آمدن . (از یادداشت مؤلف ) : از این جور چیزها بدم می آید. (سایه روشن صادق هدایت ص 18).- امثال : مگر به خدا خدا بگویند بدش می آید . (امثال و حک...
-
سوء
لغتنامه دهخدا
سوء. (ع اِمص ، اِ) بدی . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (آنندراج ) : نعوذ باﷲ من قضاءالسوء. (تاریخ بیهقی ). فانقلبوا بنعمة من اﷲ و فضل لم یمسَسْهم سوء و اتبعوا رضوان اﷲ و اﷲ ذوفضل عظیم . (قرآن 174/3).- دابة سوء ؛ خروسک و مانند آن . (منتهی الارب ).- ...
-
مکدر
لغتنامه دهخدا
مکدر. [ م ُ ک َدْ دَ ] (ع ص ) تیره . (آنندراج ). کدرو تیره شده . (ناظم الاطباء). تیره . تار. مقابل روشن و درخشان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در حال چهارم اثر مردمی آمدچون ناطقه ره یافت در این جسم مکدر. ناصرخسرو.بدینسان آب سرد و آتش گرم هوای صافی ...
-
بد
لغتنامه دهخدا
بد. [ ب َ ] (ص ) نقیض خوب و نیک . (برهان قاطع). ضد نیک . (فرهنگ سروری ). ضد خوب . (آنندراج ). نقیض خوب و نیک و خوش . (ناظم الاطباء). ناگوار. زشت . ردی . ردیة. نغام . ناخوش . دُژ. سوء. (یادداشت مؤلف ) : چرخ چنین است و برین ره رودلنگ ز هر نیک و ز هر ب...
-
عوارض
لغتنامه دهخدا
عوارض . [ ع َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عارضة. (از منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). رجوع به عارضة شود. || اتفاقات و حادثه ها و حوادث . (ناظم الاطباء) : رفتن بر درجات شرف بسیارمؤونت است و فرودآمدن از مراتب عز اندک عوارض . (کلیله و دمنه ). در عو...