کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حادث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حادث
لغتنامه دهخدا
حادث . [ دِ ] (اِخ ) نام موضعی است بساحل دریای یمن .
-
حادث
لغتنامه دهخدا
حادث . [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حدوث . نو. تازه . نوشده . نوشونده . (مهذب الاسماء). نوآورده . ج ، حوادِث . (تاج العروس ). || (اصطلاح فلسفه ) مُحدَث ، مقابل قدیم . آنکه آغاز دارد. || جرجانی در تعریفات آرد: الحادث مایکون مسبوقا بالعدم و یسمی حدوثا زم...
-
واژههای مشابه
-
حادث شدن
لغتنامه دهخدا
حادث شدن . [ دِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) پیش آمدن . روی دادن . اتفاق افتادن . پیداشدن . پدید آمدن . واقع گردیدن . عارض شدن . افتادن . رخ دادن . بنوی پدیدار گشتن . حدوث . دفعةً پیدا آمدن . طاری شدن . وقوع : چاره نمیشناسم از اعلام آنچه حادث شود. (کلیله و دمن...
-
واژههای همآوا
-
هادس
لغتنامه دهخدا
هادس . [ دِ ] (اِخ ) در نزد یونانیان باستانی نام پلوتن رب النوع دوزخ بوده است . (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1522).
-
جستوجو در متن
-
سخسخة
لغتنامه دهخدا
سخسخة. [ س َ س َ خ َ ] (ع اِمص ) ضعفی که از فقدان غذا حادث شود. (دزی ج 1). || ضعفی که از دوران جوانی حادث شده است . (دزی ج 1).
-
چه چیز
لغتنامه دهخدا
چه چیز. [ چ ِ ] (مرکب از «چه » حرف استفهام + «چیز») کدام چیز. ای شی ٔ: مَهیَم ؛ چه چیز حادث شد ترا. (منتهی الارب ).
-
رخ دادن
لغتنامه دهخدا
رخ دادن . [ رُ دَ ] (مص مرکب ) حادث شدن . روی دادن . اتفاق افتادن . (یادداشت مؤلف ). پیش آمدن . واقع شدن و حادث شدن . (فرهنگ نظام ). عارض شدن . روی آور شدن . (ناظم الاطباء): حوادث بدی برای ما رخ داد. (یادداشت مؤلف ).
-
بطاح
لغتنامه دهخدا
بطاح . [ ب ُ ] (ع اِ) بیماریی است که از تب حادث گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان ) (آنندراج ). بیماریی که از تب حادث گردد: مانا بذات الجنب . (ناظم الاطباء).
-
نودر
لغتنامه دهخدا
نودر. [ ن َ / نُو دَ ] (ص مرکب ) چیز نودرآمده و تازه پیداشده . (انجمن آرا) (آنندراج ). هر چیزی را گویند که حادث باشد یعنی نو به هم رسیده و پیدا شده باشد اما حادث به ذات نه حدوث به زمان ، و به معنی بدیع و پسندیده نیز آمده است . (برهان قاطع). از برساخت...
-
مطارح
لغتنامه دهخدا
مطارح . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَطرَح . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ مطرح است به معنی جای انداختن چیزی . (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 904).- مطارح انوار ؛ نزد منجمان انظاری است که «قسی » آن انظار از معدل النهار باشد میان افق حادث کوکب و نصف ال...
-
غرب العین
لغتنامه دهخدا
غرب العین . [ غ َ بُل ْع َ ] (ع اِ مرکب ) ناسوری که در ماق انسی چشم حادث می شود. رجوع به غرب شود.
-
صداع شقی
لغتنامه دهخدا
صداع شقی .[ ص ُ ع ِ ش ِق ْ قی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دردی که در یک جانب سر حادث شود.