کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاجتمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاجتمند
لغتنامه دهخدا
حاجتمند.[ ج َ م َ ] (ص مرکب ) صاحب نیاز و احتیاج . محتاج . نیازمند. مضطر. نیازومند. تلنگی . حاجتومند : از غزنین اخبار میرسید که لشکرها فراز می آید و جنگ را میسازند و به زیادت مردم حاجتمند گشت . (تاریخ بیهقی ). وقتی که مردم در خشم شود سطوتی در او پیدا...
-
جستوجو در متن
-
احواج
لغتنامه دهخدا
احواج . [ اِح ْ ] (ع مص ) نیازمند کردن . (تاج المصادر بیهقی ). حاجتمند گردانیدن . محتاج کردن . || حاجتمند شدن . محتاج شدن . نیازمند گشتن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جکر
لغتنامه دهخدا
جکر. [ ج َ ک َ ] (ع مص ) حاجتمند شدن . (منتهی الارب ). || اصرار ورزیدن در بیع. (اقرب الموارد) || غضبناک کردن . خشمگین ساختن . (دزی ).
-
نیازومند
لغتنامه دهخدا
نیازومند. [ م َ ] (ص مرکب ) نیازمند. محتاج . حاجتمند. (برهان قاطع) : من نیازومند تو گشتم و هر کو شد چو من عاشق ناز تو می زیبدش هرگونه نیاز.منوچهری .
-
سینه برطاق شدن
لغتنامه دهخدا
سینه برطاق شدن . [ن َ / ن ِ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شیفته و عاشق شدن . (از ناظم الاطباء). بی تاب شدن . بی قرار شدن : دل مسکین حاجتمند مشتاق بعشق ابرویت شد سینه بر طاق .سیمی نیشابوری .
-
محراب جمشید
لغتنامه دهخدا
محراب جمشید. [ م ِ ب ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . (ناظم الاطباء). || روی معشوق : برافکن برقع از محراب جمشیدکه حاجتمند برقع نیست خورشید. نظامی .|| آتش . || جام جهان نما. (ناظم الاطباء).
-
بانیاز
لغتنامه دهخدا
بانیاز. (ص مرکب )(از: با + نیاز). که نیاز دارد. حاجتمند. (ناظم الاطباء). نیازمند. برابر بی نیاز. || کنایه ازمخلوق . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : چنان دارم ای داور کارسازکزین بانیازان شوم بی نیاز.نظامی .
-
خصاص
لغتنامه دهخدا
خصاص . [ خ َ ] (ع مص ) درویش و حاجتمند گردیدن . خَصاصَة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (اِمص ) درویشی و حاجتمندی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
حاجتومند
لغتنامه دهخدا
حاجتومند. [ ج َ م َ ] (ص مرکب ) محتاج . نیازمند. نیازومند. حاجتمند. صاحب نیاز و حاجت : من نگویم که قاسم الأرزاق نعمت داده از تو بستاندلیک گویم که هیچ بخرد راحاجتومند تو نگرداند.سنائی .
-
حوج
لغتنامه دهخدا
حوج . [ ح َ ] (ع اِمص ) سلامت . (اقرب الموارد) (آنندراج ). گویند: حوجاً لک ؛ اَی سلامة. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (محیط المحیط) . || (مص ) نیازمند شدن . (منتهی الارب ). حاجتمند شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
-
درشة
لغتنامه دهخدا
درشة. [ دُ ش َ ] (ع اِ) حاجت . (منتهی الارب ). لزوم . (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد به معنی لجاجت (اللجاجة) آمده و گوید «فی طبعه درشة»؛ یعنی در طبع او لجاجتی است ، ولی صاحب تاج العروس آن را «حاجت » نوشته و گوید «درویش » به معنی فقیر و حاجتمند اگر ع...
-
معیل
لغتنامه دهخدا
معیل . [ م َ ] (ع مص ) نیازمند و درویش گردیدن . عَیل . عَیلَة. عُیول . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || حاجتمند گردانیدن کسی را و درمانده نمودن . عَیل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عاجز گردانیدن . (آنندراج ). و رجوع ...
-
افتیاق
لغتنامه دهخدا
افتیاق . [ اِ ] (ع مص ) نیازمند و درویش گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فقیر گردیدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). درویش شدن . (تاج المصادر بیهقی ).محتاج شدن . حاجتمند شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || مردن به بسیاری هکچه . (منتهی الارب ). گوین...
-
گلبند
لغتنامه دهخدا
گلبند. [ گ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) نوعی از جامه های رنگین که بهندی باندهنو گویند. (غیاث ). نوعی از اقمشه ٔ رنگین که آنرا در عرف باندهنو گویند. (آنندراج ) : چشم بلبل پوشم ار گردد بتم گلبندپوش عشقبازی میکنم با لاله رویان در لباس . محمدسعید اشرف (از آنندراج ...